پس از رجعت شهدای دسته بسته غوّاص، نظریهای درباره انجام عملیات کربلای 4 شکل گرفت، مبنی بر اینکه، عملیات پس از اطلاع از لورفتن آن صورت گرفته است. در حالیکه پیش از این چنین نظری درباره عملیات کربلای چهار وجود نداشت و اگر هم وجود داشت، بعنوان یک نظریه رایج طرح نشده بود. برای طرح این نظریه، مجموعهای از دادهها، به نقل از آثار و گفتههای شاهدان در سطح رزمندگان، فرماندهان گردان و یا فرماندهان عالی، همچنین گزارشگران و پژوهشگران، مورد استناد قرار می گیرد. نمونه اخیر آن، متن جناب آقای امیر سیّدین با عنوان «کربلای ابوالخضیب» در روزنامه شرق در تاریخ 11 دی ماه 1402 است که از همین مشخصه ها برخوردار است.
نظریه یادشده از نظر «مفهومی» با تناقض در اصول جنگ همراه است و روش استناد به دادهها و نتیجه گیری از آن، از نظر «روششناسی» نقص دارد. در این جستار تناقض مفهومی و نقص در روش شناسی را در پاسخ به این پرسش بررسی خواهم کرد؛ آیا نظریه انجام عملیات کربلای 4 پس از اطلاع از لورفتن آن، از مبانی مستحکم و قابل پذیرش برخوردار است؟ چنانکه در طرح این پرسش قابل مشاهده است، هدف، بررسی علت لورفتن عملیات کربلای4 و چگونگی آن، همچنین فرآیند شکلگیری نظریه کنونی نیست، بلکه نظریه رایج، به اعتبار «نقص در روش شناسی» و «تناقض مفهومی» نقد شده است.
از نظر «روششناسی»، استناد به مشاهده برخی اقدامهای تاکتیکی دشمن در بعضی از محورهای عملیاتی، از سوی رزمندگان و فرماندهان گردان، همچنین ترسیم میزان هوشیاری ارتش عراق، با تقلیل آن به اعداد کمیّ، برای اثبات هوشیاری دشمن، کافی نیست. زیرا از مشاهده تحرکات تاکتیکی دشمن در خطوط دفاعی، به تنهایی نمیتوان به این نتیجه راهبردی رسید که دشمن هوشیار است یا غافلگیر شده است. ضمن اینکه به دلیل گستره جغرافیایی منطقه عملیات و تفاوت در ماموریت دفاعی و اقدامات دشمن در محورهای مختلف، نمیتوان درباره میزان هوشیاری یا غافلگیری دشمن به نتیجه رسید. همین وضعیت در عملیات فاو نیز ایجاد شد. چنانکه دلایل هوشیاری و غافلگیری دشمن، بر اساس شواهد و قرائن به این شکل بود که هفت دلیل برای لورفتن و هشت دلیل برای غافلگیری دشمن برشماری و مورد استناد قرار میگرفت. یکی از موارد برای تاکید بر هوشیاری دشمن، یک روز قبل از عملیات بود که هواپیمای دشمن 10 متریِ مقر فرماندهی تاکتیکی سپاه را که بنام «شهید همت» نام گذاری شده بود، بمباران کرد. بعدها خلبان همان هواپیما در جای دیگری هواپیمایش سقوط کرد و در بازجویی گفت اقدام به بمباران بنا به درخواست فرمانده لشکر 16 مستقر در فاو، با هدف انهدام دکل دیدهبانی صورت گرفت. فرماندهی عملیات با وجود شواهد و قرائن، با فرض غافلگیری دشمن، تصمیمگیری کرد و پس از شروع عملیات، مشخص شد عراق غافلگیر شده است. در غیر اینصورت یک فرصت بی نظیر برای انجام عملیات در فاو از دست می رفت و بدلیل هوشیار شدن دشمن، دیگر قابل تکرار نبود.
فارغ از مسئله عملیات کربلای4 که پس از شروع عملیات، لورفتنِ آن برای فرماندهی سپاه قطعی شد و دستور توقف آن را داد، واکنش دشمن در صورت هوشیاری به اقدامات آشکارساز در خطوط دفاعی، همانند آنچه دشمن انجام داد، محدود نمی شود. بعنوان مثال دشمن میتواند در صورت هوشیاری، بدون انجام واکنش خاص، این باور را ایجاد کند که هوشیار نیست و سپس با شروع حمله، هوشیاری خود را با انجام واکنش غافلگیرکننده و انهدام نیرو و تجهیزات آشکار کند. مهمترین نتیجه این اقدام دشمن، ایجاد ضربه اساسی و غافلگیرکننده، با افزایش تلفات اساسی و تأخیرساز برای تکرار عملیات است. همچنین برخی از تحرکات دشمن درخطوط دفاعی، یک رویّه جاری است که نمیتواند مبنای استدلال برای هوشیاری دشمن قرار بگیرد. طبق این استدلال، تحرکات تاکتیکی دشمن در خطوط دفاعی و استناد به مشاهدات رزمندگان، چنانکه در این نظریه مورد استناد قرار می گیرد، برای نتیجه گیری درباره هوشیاری و یا غافلگیری دشمن، به تنهایی کافی نیست.
از نظر «مفهومی»، ادعای انجام عملیات با وجود اطلاع از هوشیاری دشمن بر پایه نتیجهگیری از مشاهدات، محل اشکال است و با «هدف عملیات» برای پیروزی نظامی بر دشمن در تناقض است. زیرا فرماندهی یک عملیات در جنگ، طبق اصول جنگ، کلیه اقدامات را برای پیروزی بر دشمن انجام می دهد. بنابراین «اطلاع و اطمینان» از هوشیاری دشمن، به معنای نادیده گرفتن اصل غافلگیری و اطمینان از شکست عملیات است و هیچ فرماندهی برای شکست عملیاتی که با هدف پیروزی انجام می شود و در صورت شکست باید پاسخگوی آن باشد، تصمیمگیری و اقدام نمیکند. به صورت خاص در عملیات کربلای4 که با هدف تعیین سرنوشت جنگ و پایان دادن به آن طراحی و انجام شد، انجام عملیات با اطلاع از لورفتن آن، در شرایطی که کشور و سپاه برای انجام عملیات پیروز تحت فشار بود، نقض غرض است. چنانکه دو ساعت پس از آغاز عملیات و اطمینان فرماندهی سپاه از لورفتن عملیات، برای توقف آن از سوی فرماندهی وقت سپاه تصمیمگیری و پیشنهاد توقف عملیات داده شد. مهمترین نتیجه دستور برای توقف عملیات، حفظ توان نظامی و برخورداری از آمادگی برای انجام عملیات کربلای 5 در تاریخ 17 دیماه و تنها دو هفته پس از شکست عملیات کربلای4 بود.
با فرض تناقضات و کاستیهای موجود در نظریه انجام عملیات کربلای4 پس از اطلاع از لورفتن آن، این پرسش وجود دارد که؛ چرا یک نظریه با تناقض اساسی و نقص در روششناسی، باورپذیر شده و هیچگونه توضیحی در ردّ این نظریه طرح نمیشود و یا در صورت طرح، مورد پذیرش قرار نمیگیرد؟ به نظرم بخشی از پاسخ، تأکید بر بیاعتمادی به روایتهای موجود است، همان دلایلی که موجب شکلگیری و باورپذیری نظریه انجام عملیات، پس از اطلاع از لورفتن آن شده است. بنابراین با شفافیت و صداقت در روایت از واقعیّات دوران هشت سال دفاع مقدس و جلوگیری از تناقض و دوگانهگوییها، می توان فرازو نشیب دوران جنگ و پیروزی و شکستها را روایت و علت آن را مورد نقد و بررسی قرار داد.
مطالب مرتبط: