بررسی زمینه ها و ابعاد مختلف قطعنامه 598 – بخش سوم

چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰

اشاره

در سال 98 سردار محقق برای پایان نامه دکتری خود بدنبال گفتگو درباره قطعنامه 598 بود. قرار بود فارغ از نتیجه تحقیقات برای نگارش پایان نامه، کتابی تحت عنوان گفتگو با افراد مختلف منتشر شود. نظر به اینکه انتشار گفتگوها متوقف شده است، با هماهنگی ایشان برای انتشار آنچه در این زمینه گفته ام اقدام کردم. با نظر به حجم مطالب این گفتگو در شش بخش منتشر خواهد شد.

*************

در مورد مک فارلین هم توضیح بدهید.

درودیان: مک فارلین بخش تکمیلی استراتژی آقای هاشمی است.

برخی معتقدند که شروع مک فارلین با سپاه و آقا محسن بود. این را آقای صادق خرازی مفصل بحث می کند.

درودیان: حتماً مطلع نیست. من در مورد مک فارلین مطلب زیاد خوانده ام، اینقدر که دوستان می‌گویند این درودیان هرچه می‌خواهد بگوید، بعد از مک فارلین می گوید. آقای وردی نژاد با هیچ‌کس صحبت نمی‌کند، ولی دو تا دو ساعت با من در مورد کل پرونده صحبت کرد. تمام صحبت‌های آدم هایی که در این مورد کتاب نوشتند و صحبت کردند را من خوانده ام ازجمله آقای کنگرلو. یک نکته کلیدی وجود دارد که محل دعواست و این است که امام از جزئیات آن کاملاً مطلع بود.

حالا این بنده خدا این را اینگونه بیان می کند که این موضوع را آقا محسن با یک تیمی از افراد همچون وردی نژاد و وحیدی و ... می رود با اینها صحبت می کند و آقای علی هاشمی هم یکی از این افراد بوده است. بعد که آقای هاشمی فهمیده خیلی هم ناراحت شده و یک تیمی را فرستاد علی هاشمی را از جبهه به حالت دستگیری آوردند و با او برخورد کرد و از اینجا به بعد دیگر آقای هاشمی به دست گرفتند.

درودیان: به نظرم این روایت سیاسی است و ناقص. ماجرای مک فارلین جزء کار شما نیست که بخواهید ریز شوید. اما آنچه که در قضیه مک فارلین مهم است، این است که ضلع مکمل استراتژی آقای هاشمی بود و برخلاف این جوسازی‌ها که علیه ماجرای مک فارلین می شود که امام مطلع نبود و خیانت کردند، امام دقیقاً مطلع بود. کنگرلو در مصاحبه اش می گوید من با مرحوم سیداحمد رفیق بودم. یکبار که جلسه شورای عالی دفاع بود، به من گفته بودند بیا گزارش بده. من با سیداحمد قدم می زدیم، گفتم امام می دانند چه چیزی اتفاق افتاده؟ برای من خیلی مهم است که امام بدانند. گفتند من برای همین میایم در این جلسات و با جزئیات برای امام گزارش می‌دهم. بنابراین در این که امام ماجرای مک فارلین را دقیق می‌دانستند، من هیچ تردیدی ندارم. ضمن اینکه خودم عقیده دارم که آن پیروزی‌های نظامی چطور می‌خواست به پیروزی سیاسی تبدیل شود؟ راهش همین بود. راهش مذاکره بود. لذا ما تعبیرش می‌کنیم به خیانت و می گوییم قطعنامه 598 را به امام تحمیل کردند. اینها تفکرات بیخودی است که ما نسبت به جنگ داریم. بنابراین مک فارلین یک ضلع استراتژی آقای هاشمی بود، امام هم در جریان بود و سپاه هم در آن نقش فعال داشت. در عملیات کربلای 5، آقای وردی‌نژاد می‌آمد و می رفت و به آقا محسن گزارش می داد. یک دوره در ماجرای مک فارلین وصل شده بودند، اما قطع شده بود و آقای وردی نژاد هم می گفت دوباره همان کانال وصل شده است و مذاکرات شروع شد. وردی نژاد در کربلای 5 زنگ زد و خبری که روس‌ها داده بودند را به آقا محسن گفت. کانال ارتباطی وصل شده بود. لذا اگر از نظر تاریخی برایتان مهم باشد، باید با یکسری آدم های دیگر مصاحبه کنید.

مسئله بعدی اینکه شما می فرمایید استراتژی ما بر مبنای پیروزی نظامی بود

درودیان: بله این استراتژی به نتیجه نرسید و با برتری عراق تمام شد و این می شود تحولات بعد از جنگ.

بالاخره ما در کربلای 5 و والفجر 8 و ... پیروزی های بزرگی داشتیم چرا سیاسی ها مثل آقای هاشمی از این استفاده نکردند و چرا دیپلماسی ما نتوانست از این استفاده نماید؟

درودیان: محور اصلی بحث شما باید با وزارت خارجه ای ها باشد.

آقای ولایتی می گوید ما تمام توانمان را گذاشتیم موفق هم بودیم ولی بیشتر از این برد نداشتیم

درودیان: واقعاً آنها باید جواب بدهند که چرا استفاده نکردند چون واقعاً پیروزی های بزرگی بود. چرا نتوانستیم؟

من با آقای هاشمی صحبت کردم گفتند که من نظرم این بود که تا ام القصر بروند که بشود مذاکره کرد.

درودیان: یک جلسه ای با آقای رشید رفتیم پیش آقای هاشمی. آقای رشید توضیح داد که طرح این بود و خود شما این را گفتید و ... آقای هاشمی گفت بله من اشتباه کردم. این را در مصاحبه با روزنامه همشهری هم گفت که اینطور نبوده، ولی باز بعد از آن تکرار کرد. در صورتی که در آن جلسه پذیرفت. در صورتی که ام القصر هیچ موقع در اهداف ما نبوده است. آقای هاشمی می گفت استراتژی من درست بود ولی سپاه نتوانست پیروزی نظامی به دست بیاورد. این پیروزی کامل نبود. فاو را باید تا ام القصر پیش می رفتند، در صورتی که این اصلاً در طرح ما نبود.

آقای هاشمی نمی خواسته قبول کند که استراتژی اش اشکال داشته!؟

درودیان: بله در صورتی که من معتقدم محاسبات آقای هاشمی اشتباه بوده و می دانید این اشتباه محاسباتی در کجا بود؟ اشتباه در این بود که فکر می کرد سرنوشت صدام دست آمریکاست. اینها اشتباهات راهبردی بود که آقای هاشمی داشت. آقای هاشمی استراتژی اش در جنگ شکست خورد ولی هیچ وقت آن را نپذیرفت. یعنی استراتژی تصرف یک منطقه و پایان دادن جنگ، با فاو شکست خورد ولی آقای هاشمی دو سال این را ادامه داد.

خب برگردیم به مسائل داخلی و دولت و تأثیر گذاری اینها در جنگ. به نظر شما دولت چه نقشی در جنگ داشت و حمایت کرد و جنگ چقدر برای دولت مهم بود و این مسائل چقدر تأثیر داشت؟ نظامی ها می گویند دولت آن طور که باید پشتیبانی نمی کرد، بهزاد نبوی این را قبول ندارد و می گوید ما تمام توانمان را گذاشتیم و بیشتر از این امکان نداشت.

درودیان: آقای عابدی جعفری هم به نوعی همین را می گوید. میرحسین هم می گوید ما یک فرمولی را درآوردیم و گفتیم مثلاً مردم صبح که از خواب بیدار می شوند، گفتند صبحانه چیست؟ بگوییم سه چیز، نهار چی؟ دو چیز و .... این برای داخل، بقیه هر چیزی ماند، برای جنگ. حالا اگر کسی خلاف این را می گوید، ازجمله سپاه و ... می دانید چه اتفاقی افتاده است؟ این دعوای بین سیاسی ها و نظامی ها در کشور را آقامحسن راه انداخت، در حالیکه دعوای واقعی در این حد وجود ندارد. دلیلش هم این بود که نحوه پایان جنگ، آقامحسن را زیر سئوال برد و برای اینکه از این خلاص شود، یک دعوایی را راه انداخت. یعنی دعوا را آنها درست نکردند که بگویند که چرا پیروزی به دست نمی آورید، چون اینقدر این پیروزی های ما بزرگ بود که کسی جرأت تعرض به ما را نداشت و نمی توانست ما را زیر سئوال ببرد. این آقا محسن بود که شروع کرد. من بعد از فوت آقای هاشمی، یک چیزی نوشتم  و گفتم بعد از فوت آقای هاشمی چه اتفاقی می افتد؟ گفتم دعوای بین سیاسی ها و نظامی ها تمام می شود. بعد از فوت آقای هاشمی دیگر اینها تمام شد. بنابراین دعوا، دعوای کاذب بود و این دعواها نمی گذاشت که بفهمیم این استراتژی، کفایت یک پیروزی بزرگ را نداشت.

شما برداشتتان این است که کشور آنچه که در توانش بود آورد پای جنگ یا خیر؟

درودیان: من آمار و ارقامی دستم نیست ولی می دانم این دعوا دعوای سیاسی است که راه انداختند من معتقدم این استراتژی اساساً مشکل داشت و مشکلش هم میزان پشتیبانی دولت نیست، پس چیست این حرف؟ حرف اینجاست که کل قدرت نظامی ما متکی شده بود به سپاه، سپاه چی بود؟ یک نیروی مردمی بود که شکل گرفته بود و اساساً یک نیروی مردمی بعد از یک انقلاب می توانند دفاع کنند و اگر اشغال هم شد، آزاد کنند. ولی چون ارتش حرفه ای نیستند، قادر نیستند در خاک دشمن در جنگ درازمدت، پیروزی به دست بیاورند. مسئله اصلی ما این بوده است و ما بیخود می رویم سراغ چیزهای دیگر.

همان چیزی که امام برای عدم ورود به خاک عراق گفتند. امام می گفتند اینجا خاک خودمان است و آنجا خاک عراق ما در اینجا خوب می جنگیم و آنها هم در خاک خود.

درودیان: بله بالاخره امام از این موضوع یک درکی داشتند، اینها می شود انگیزه های روانی کار. بالاخره یک نیروی بومی نمی تواند در عمق خاک دشمن خوب کار کند چون پشتیبانی هوایی و ... می خواهد. بنابراین ما یک شاه‌کار کردیم که یک پیروزی نظامی به دست آوردیم. پس من فکرمی کنم که داریم آدرس اشتباه می دهیم و سعی می کنیم مسئله مان را در یک جای دیگر جواب بگیریم.

ادامه دارد ...

مطالب مرتبط:

- بررسی زمینه ها و ابعاد مختلف قطعنامه 598 – بخش اول

- بررسی زمینه ها و ابعاد مختلف قطعنامه 598 – بخش دوم

برچسب ها:

قطعنامه 598

،

پایان جنگ

،

مناقشه سیاسی درباره جنگ

معرفی
    محمد درودیان هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاه‌ها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره‌ مند فرمایند.
    همچنین یادداشت های بنده از طریق کانال های ایتا و تلگرام قابل دسترسی است.

کانال ایتا محمد درودیان کانال تلگرام محمد درودیان
جستجو



    در اين سایت
    در كل اينترنت