بررسی زمینه ها و ابعاد مختلف قطعنامه 598 – بخش دوم

جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰

اشاره

در سال 98 سردار محقق برای پایان نامه دکتری خود بدنبال گفتگو درباره قطعنامه 598 بود. قرار بود فارغ از نتیجه تحقیقات برای نگارش پایان نامه، کتابی تحت عنوان گفتگو با افراد مختلف منتشر شود. نظر به اینکه انتشار گفتگوها متوقف شده است، با هماهنگی ایشان برای انتشار آنچه در این زمینه گفته ام اقدام کردم. با نظر به حجم مطالب این گفتگو در شش بخش منتشر خواهد شد.

*************

استراتژی عراق را بفرمایید

درودیان: استراتژی عراق را اگر بخواهیم در این معادله راهبردی بحث کنیم، هسته مرکزی چیزی که دو استراتژی ایران و عراق را شکل می داد، استفاده از قدرت نظامی برای پیروزی نظامی ما و جلوگیری از پیروزی نظامی عراق و کلیه حامیانش. پس منطق حمایت از عراق کجا شکل گرفت؟ از مقابله با ایران و جلوگیری از پیروزی نظامی.

این می شود هدفشان، استراتژی نمی شود!

درودیان: من از استراتژی یک تعریفی دارم. دو تا تعریف از استراتژی وجود دارد؛ یکی اینکه کل جنگ را می گویند استراتژی. یک تعریف دیگری هست که می گوید یک هدف داریم ، یک ابزار داریم و یک روش استفاده از اینها و یک منابع. این می شود  نوشتن طرح استراتژی که مثلاً اگر ما بخواهیم با عراق فلان کنیم، خب هدفمان چیست؟ روشمان چیست؟ ولی در این بحثی که من می‌کنم، استراتژی یعنی خودِ جنگ. استراتژی ما استراتژی نظامی بود و مذاکره مطلقاً در این میان جایی نداشت. عراق متقابلاً شکست این استراتژی و جلوگیری از پیروزی ایران هدف راهبردی اش بود و کل دنیا هم از آنها حمایت می کردند. پس منطق حمایت از عراق از اینجا شکل گرفت.

این مسئله ای که بود، قبل از اینکه بعد از فتح خرمشهر شکل بگیرد، بعد از حمله به ایران علیه عراق شکل گرفت. 7 روز بعد از جنگ و حمله به ایران، کسینجر گفت جنگِ بدون برنده. چرا جنگ بدون برنده؟ چون موازنه منطقه ای را تغییر می داد. به این مفهوم اگر دقت کنیم، شاه‌کلید این است. چرا در اول جنگ از تحریک صدام به جنگ حمایت کردند ولی وقتی وارد خاک ایران شد، سفیر آمریکا در سازمان ملل گفت ما با الحاق سرزمین مخالفیم؟ چرا این را اعلام کرد؟ چرا گفت جنگ بدون برنده؟ ما که برنده نبودیم. این را علیه صدام گفت. بعد از فتح خرمشهر علیه ما گفتند، بعد از حملات نظامی عراق و فاو علیه عراق گفتند. پس یک موازنه منطقه ای است که پیروزی نظامی ایران برعراق و عراق بر ایران را برهم می زند و آمریکائی ها مراقبت می کنند این موازنه بر هم نخورد. به نظرم برای جلوگیری از پیروزی ایران و شکست عراق، آمدند کمک اطلاعاتی کردند به عراق که داستان مفصلی دارد و اسناد زیادی هم وجود دارد که بخشی از آنها هم هنوز افشا نشده است. سفیر عراق که یک دوره در ایران بوده، در یک کتاب چیزی را می گوید که من به هر کس گفتم، حیرت کرد. میز اطلاعاتی ایران در عراق دست این فرد بوده است. وقتی جنگ شروع می شود، روی این میز 13 نفر بودند که مسائل ایران را بررسی می کردند، در پایان جنگ فکر می کنید این عدد به چند نفر می رسد؟ این بنده خدا می گوید این عدد به 5000 نفر رسید. می گوید ما چیزی از ایران نبود که شنود نکنیم. این یعنی کمک اطلاعاتی به عراق در حد بالایی بود. یک حوزه هم می شود تجهیزات و یک حوزه هم می شود حمایت های سیاسی که هیچ قطعنامه ای را نمی گذاشتند شکل بگیرد. بنابر این چه می شود که قطعنامه 598 از درون این استراتژی بیرون می زند؟ این را من در ادامه توضیح می دهم. اینها عناصر اصلی جلوگیری از پیروزی ایران است. خود عراق چکار می کند؟ یکی جنگ شهرهاست.کارکرد جنگ شهر ها چیست؟ یک تحلیلی از قدرت ایران کردند که بر اساس آن، استراتژی شکل گرفت. گفتند ایران یک نیروی نظامی دارد که در صحنه جنگ است، یک حمایت مردمی دارد، یک پولی دارد که بخشی از نیازهای عقبه جبهه را تأمین می کند، بخشی را هم صرف خرید تجهیزات می کند. پس آمدند با یک استراتژی، راه خرید تجهیزات را بستند و تحریم کردند. مردم را چکار کردند؟ گفتند نفت ایران را می زنیم، ایران اگر نفت نداشته باشد، نه می تواند به مردم رسیدگی نماید و نه می تواند تجهیزات بخرد. در این مورد با آقای حسن عابدی جعفری صحبت کنید. ایشان می گوید سال 65 کار به جایی رسید که نفت 6 دلار شد و بحث این بود که نمی توانیم بجنگیم. ما آمدیم زمان میرحسین بررسی کردیم، دیدیم که می شود جنگید و یک طرحی نوشتیم. حتماً با ایشان صحبت کنید که بر چه اساسی گفته است.

بنابراین از یک طرف معیشت مردم اداره نمی شود و از طرف دیگر با جنگ شهر ها تحت فشار قرار دارند که چه شود؟ که از پشت جبهه شعار صلح خواهی بزند بالا. یک نوع تحریم شکل بگیرد، تحریم سلاح که نتواند قدرت نظامی را شکل بدهد، فشار اقتصادی هم برای زدن نفت ما. از طرف دیگر عراق یک استراتژی دفاعی مطلق انتخاب کرد، منطقشان هم این بود که ما نباید بگذاریم ایران در زمین پیروز شود که پیروزی توجیه ادامه جنگش بشود. اگر هم به پیروزی رسید باید هزینه ای به او تحمیل کنیم که اثرات آن را از بین ببرد. یعنی بلافاصله جنگ شهر ها و ... که مردم ببینند بین این جنگ و هزینه ای که به دست می آید تناسبی نیست. بنابر این اراده ایران برای ادامه جنگ شکسته شود. این کل تابلوی استراتژی بود که هسته مرکزی اش این بود.

پس ایران برای پیش بردن این استراتژی دچار یک چالش راهبردی می شود. عناصر این چالش راهبردی چیست؟ این را من در کتابم گفته ام. بین اهداف، منابع و توانش شکاف ایجاد می شود. داستانی که دولت نامه نوشت و ... یک بحث پیچیده و عمیقی است که به راحتی نمی توان نظر داد. من با آقای روغنی زنجانی هم رفتم صحبت کردم و گفتم این نامه را واقعاً آقای هاشمی گفتند بنویس؟ قسم خورد که من خودم به نتیجه رسیدم و نامه را نوشتم. چون سازمان برنامه و بودجه بودم و حس کردم بین منافع و اهداف و منابع شکاف است و ما نمی توانیم با این منابع پشتیبانی کنیم.

بنابراین چالش های راهبردی ما این بود. این چالش ها از چه نظر مهم است؟ از این نظر که نشان می دهد پیروزی نظامی اصلاً امکان پذیر بود یا خیر؟ و این راهبرد اساساً درست بود یا نبود؟ بعد این بحث ها می شود که اگر این راهبرد نبود، چه بود و یا اگرفلان نمی شد، راه دیگری هم داشتیم؟ این را بحث می کنیم. دومین چالش؛ عنصر زمان بود. استراتژی فقط ابزار، روش و اهداف نیست. زمان در استراتژی عنصر اساسی است. ما عنصر زمان را نمی بینیم و از آن غافل شدیم. زمان به زیان ایران و به سود عراق بود. پس فرایند جنگ فرسایشی شکل گرفت و آرام آرام منابع ما را خورد. وقتی در عملیاتها به آقامحسن فشار می آوردند، زیر دو فشار بود. یک فشار را آقای هاشمی و ساختار سیاسی می آوردند که مثلاً کشور یکسال است معطل شده و می خواهید یک عملیات انجام دهید و چرا انجام نمی دهید؟ که آقامحسن می گفت ما امکانات می خواهیم و اینجور نمی شود. یک فشار در سطح فرماندهان عملیات بود. می گفت عملیات انجام دهید، می گفتند اینطور نمی شود. امکانات می خواهیم و آقا محسن میان این دو فشار، گیر کرده بود. نکته این بود که ساختار سیاسی یا آقای هاشمی می گفت ما عملیات می خواهیم آنهم عملیات پیروز، عملیات هم امکانات می خواهد و ... می گفتند اینجور که نمی شود، می گوییم عملیات انجام دهید، می گویید نمی شود، می گوییم خب بروید به امام بگویید که جنگ را تمام کنند، می گویید نه و می روید می گویید ما عاشورایی می جنگیم و ... یعنی این چالشی که در کشور به وجود آمده بود و منابع ما داشت کم کم تمام می شد، در سطح راهبردی چه بلایی سر ما آورده بود؟

سومی چه بود که امروز هم ما گرفتار آن هستیم؟ اضلاع راهبرد ایران از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی، با هم هماهنگ نبود. شما الان بروید پیش آقای ولایتی، اولین حرف‌هایی که زده می‌شود این است که نظامی‌ها می گویند ما کار می کردیم، اینها نمی‌کردند و نمی رفتند دنبالش تا تبدیل کنند. من با آقای خرم صحبت کردم، می گفتند در یک مقطعی یک نامه ای نوشتند، ما اعلام کنیم قطعنامه را می پذیریم، ولی جوسازی کردند و ما اعلام کردیم نه و لغو کردیم. منتهی اینها را دوستان نمی گویند. بنابراین راهبرد ما دچار یک نقص بود و امروز هم همین است. تا اجزاء استراتژی و مؤلفه های قدرت با هم هماهنگ نشود، درست نخواهد شد. بنابراین سه چالش اساسی داشتیم که راهبرد ما را آرام آرام در طول زمان در مقابل عراق [ ناکارآمد] کرد.

در مورد این هم که سئوال کرده اید چه زمانی جنگ را تمام می کردیم بهتر بود و یا آیا می شد ادامه داد و ...؟ به نظر من ما دو زمان داشتیم که می شد جنگ را تمام کنیم. یکی از آنها؛ بعد از فتح خرمشهر بود و اینکه چرا نکردیم، یک بحث جدایی است. یکی هم که من به آن معتقدم؛ درست بعد از تصویب قطعنامه 598 بود.

یک بعد از فاو بود؟

درودیان: نه. بعد از فاو آن چیزی که گفتم، یک پیروزی بزرگ به دست آمده بود و موضع ما را یک موضع برتر کرده بود. عراقی ها زیر بار نمی رفتند و باید اول ایران را پیاده می کردند. لذا من معتقدم غیر از 4 ماه پایان جنگ، این 6 ماهی که بعد از فاو است، با این دوره از لحاظ فشار اقتصادی، زدن کشتی ها و ... قابل مقایسه نیست، چرا؟ چون می خواستند اول ما را پیاده کنند. کسی به ایرانِ پیروز امتیاز نمی دهد. عین این اتفاق هم بعد از فتح خرمشهر افتاد. اینها اگر بعد از فتح خرمشهر می خواستند جنگ را تمام کنند، باید به چه کسی امتیاز می دادند؟ به ایران. پس اصلاً اینها به پایان جنگ فکر نمی کردند. بنابراین من به اینکه می شد یا نمی شد، کار ندارم. پس دو زمان وجود دارد که به نظرم می توانستیم جنگ را تمام کنیم. اگر در این خصوص سئوالی نیست، من می خواهم به نظریه های پایان جنگ بپردازم و بعد عرض کنم ما بر اساس کدام نظریه جنگ را تمام کردیم. ما یک نمایشگاهی در مورد تاریخ جنگ داشتیم که مقام معظم رهبری در آن به بچه های ما گفتند اینهایی که در نمازجمعه و ... گفته می شود، این برای مردم است و شما تاریخ جنگ را درست بنویسید. این دلیلی که عرض می‌کنم حضرت آقا در نمازجمعه فرمودند که بر اساس نظریه اقتصادی ما جنگ را پایان دادیم. یک نظریه این بود که دولتی ها می‌گفتند و اقتصادی بود و مشکلاتی که وجود داشت. یک نظریه هم تبلیغاتی و در مورد حمایت هایی که از عراق شد، بود. معتقدم تنها چیزی که ما را مجاب کرد تصمیم به تمام کردن جنگ بگیریم، به نتایج عملیات های نظامی عراق در ماه های پایانی جنگ مربوط می شود.

در نامه امام هم کاملاً مشهود است.

درودیان: من در سایت هم این را آورده‌ام که معیار امام برای پایان جنگ، شکست و پیروزی است. امام می گویند اینگونه که مسئولین سیاسی گفته اند، ما دیگر پیروز نمی شویم. پس منطق ادامه جنگ با امید به پیروزی بوده است. اینجاست که می شود از سپاه انتقاد کرد که آقا تو به امام گفتی یا نه؟ آقای رضایی می گوید من نامه زدم و به امام گفتم. امام خودش این تصمیم را گرفته است. به نظرم علت تصمیم گیری این بود که موازنه نظامی به نتیجه رسید والّا برای پذیرش قطعنامه، همان اتفاقی افتاد که بعد از فتح خرمشهر برای عراق افتاد و عقب نشینی را پذیرفت و گفت بیایید تمام کنیم. ما شکست را پذیرفتیم. لذا دو تا کار انجام دادیم: یکی اینکه؛ از بخشی از مناطق عقب نشینی کردیم. چون نگران بودیم که همان مانور اول جنگ را انجام بدهند. دوم؛ قطعنامه 598 را پذیرفتیم.

ادامه دارد ...

مطالب مرتبط:

- بررسی زمینه ها و ابعاد مختلف قطعنامه 598 – بخش اول

برچسب ها:

قطعنامه 598

،

پایان جنگ

،

مناقشه سیاسی درباره جنگ

معرفی
    محمد درودیان هدف از تأسیس این صفحه، بیان دیدگاه‌ها درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی و نظامی جنگ ایران و عراق و نیز بازاندیشی و اصلاح نظرات و آثار منتشر شده است. تقاضا دارم از طریق آدرس m.doroodian@yahoo.com بنده را از نقطه نظرات نقادانه و پیشنهادی خویش بهره‌ مند فرمایند.
    همچنین یادداشت های بنده از طریق کانال های ایتا و تلگرام قابل دسترسی است.

کانال ایتا محمد درودیان کانال تلگرام محمد درودیان
جستجو



    در اين سایت
    در كل اينترنت