تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ روشی برای روایت اکنونی از گذشته یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟(بخش دوم)
هم اکنون در حوزه تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، دو روش قابل مشاهده است که حاصل دو برداشت متفاوت از هدف و کارکرد تاریخ شفاهی است. در دیدگاه اول تاریخ بمثابه واقعه و توصیف و بازسازی آن از سوی عمل کننده یا مشاهدهگر، به روش شفاهی و با تکنیکهای مصاحبه، انجام میشود. به این شکل که موضوعات مورد نظر قبل از مصاحبه و یا همزمان طرح و متقابلاً پاسخها به صورت روایت واقعه و تحلیل رخدادها، دریافت میشود. دیدگاه دیگری وجود دارد که تاریخ را بمثابه یک متن و استفاده از روش شفاهی، بر پایه مفهوم «چالش- همدلی»، برای دستیابی به یک روایت زنده، قلمداد میکند. بنظر میرسد شیوه اول حاصل تفکر سنتی در تاریخ نگاری، با استفاده از مصاحبه است، در حالیکه روش دوم با ابتناه به نظریه فلسفی پدیدار شناسی و دانش هرمنوتیک، از طریق تاویل و نوعی مواجهه دیالکتیکی با متن است. با فرض اینکه هر متن و واقعه ای در پاسخ به یک پرسش و نیاز شکل گرفته است، تاریخ شفاهی از طریق «چالش- همدلی»، برای انکشاف پرسش پنهان شده در درون واقعه، برای فرد است. بنابر در تاریخ شفاهی پرسش و چالشگری، نقطه آغاز دستیابی به افق مشترک است. با این توضیح جهت گیری پرسش در تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، بر دو وجه متفاوت شامل «واقعه تاریخی و عاملیت فرد» استوار است. جنگ از منظر واقعه تاریخی به دلیل گفتگو با فرماندهان، باید در چارچوب هدف و نتیجه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ آنچه در جنگ به عنوان هدف مورد انتظار بود، چرا تامین نشد؟ آنچه که صورت گرفت، چرا و چگونه حاصل شد؟ از منظر عاملیت فرد، باید میزان تاثیرگذاری تفکر سیاسی و اعتقادی فرماندهان سپاه، در ادراک و کنش در برابر واقعه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ فرماندهان چه برداشتی از مفهوم سیاست، جنگ و امنیت داشتند و بر اساس چه تحلیلی از حوادث و تحولات، اقدام به واکنش می کردند؟
نظر به وجوه متفاوتی که در تاریخ شفاهی بر حسب رویکرد به تاریخ و روش تاریخنگاری وجود دارد مصاحبه در تاریخ شفاهی با دو رویکرد مختلف مورد توجه قرار گرفته است.چنانچه اشاره شد برخی مصاحبه را در چارچوب تاریخنگاری مستند و بعنوان تکمیل اسناد مکتوب و بعبارتی «شاهد گفتاری» در پاسخ به پرسشهای پژوهشگر انجام می دهند و برخی دیگر از مصاحبه در چارچوب روش تاریخ شفاهی برای بازبینی و روایت جدید، بر محور عاملیت فرد استفاده می کنند. با توجه به اهمیت این موضوع در ادامه بحث به آن اشاره خواهد شد. در تعریف مصاحبه گفته می شود، به معنای برقراری تعامل میان دو فرد یا بیشتر، از طریق ابزار کلامی و یکی از شیوه های دستیابی به معرفت است. مصاحبه با واژگانی مانند گفتگو، مناظره، مجادله و مناقشه ارتباط معنایی پیدا میکند.(1) مصاحبه در واقع نوعی دیدار و رویارویی دو طرفه و کلامی برای بحث درباره موضوعات و مسائل مشخصی است که مورد توافق طرفین می باشد در این تبادل یکی اطلاعات می دهد و دیگری نقش پرسشگر را دارد. در واقع مصاحبه- گفتگو، مدیریت یک دیدار است که به صورت هدفمند و روشمند، دنبال می شود. وجه تمایز این نوع مصاحبه با هر نوع گفتگو و دیدار، روشمندی و توافق بر هدف و موضوع است که چارچوب و حدود تعامل میان طرفین را تعریف و مشخص می کند.
مصاحبه و تکنیک های آن برای شناخت، از نظر شیوه جمع آوری داده ها، روش کیفی است و بر رهیافت فلسفی تفسیری- تاویلی و پدیدارشناسی استوار است. در عین حال اگر مصاحبه بمثابه ابزاری شدن مکالمه برای توصیف، روایت و گزارش وقایع، در چارچوب رویکرد تاریخی اثبات گرایی قرار گیرد، به شیوه یکسویه ای تبدیل خواهد شد که یکی می پرسد و دیگری پاسخ می دهد. چنین روشی در استفاده از مصاحبه برای شناخت واقعه، چنانچه اشاره شد تابع الگوی فاعل / موضوع، در رویکرد واقعه محوری، در تاریخ نگاری مکتوب است. پرسشگری در مصاحبه با هدف به سلطه در آوردن موضوع، از طریق طرح پرسش دنبال می شود، در حالیکه در تاریخ شفاهی، گفتگو درباره یک تجربه، با ایجاد فرصت برای آشکار سازی وجوه و ابعاد مختلف حقایق و واقعیتها دنبال می شود که، به دلیل تجربه آن از سوی عمل کننده و نه تعین عینی در جهان بیرونی، مورد توجه است. به عبارت دیگر موضوعات و رخدادها از حیث تجربه درونی فرد، برای گفتگو مورد توجه قرار می گیرد، زیرا در هسته مرکزی تاریخ شفاهی، تعامل برای فهم مجدد، از طریق «چالش- همدلی» قرار دارد.
«همدلی» در تاریخ شفاهی حاصل تعلق مشترک به موضوع است که از طریق گفتگو آشکار و حاصل میشود. وجه تمایز مصاحبه برای به سلطه در آوردن موضوع با گفتگو برای دستیابی به معانی مشترک در همین ملاحظه است. روش «چالشگری» در تاریخ شفاهی از طریق طرح پرسش، به لحاظ روش شناختی متأثر از رویکرد انتقادی است. در پارادایم انتقادی هدف در تحقیق و گفتگو آشکارسازی و افشای رویداد، تبدیل نا آگاهی و درک نامناسب، به آگاهیِ آگاهی بخش است. همچنین «همدلی» در تاریخشفاهی، با این فرض پیگیری میشود که گفتگو بمنزله تلاش برای فهم از جهانی است که فرد در آن زیسته است. بعبارت دیگر گفتگو به منظور رمز گشایی از «جهان خودزیسته» انجام میشود. همدلی و تعامل، افق های طرفین گفتگو را در هم ذوب و یکسان می کند، زیرا نظام معنایی مشترکی که وجود دارد، از این طریق برای طرفین کشف می شود. با این توضیح عناصر مکالمه در گفتگوی تاریخ شفاهی، نظام معنایی را که بر محور واقعه جنگ با عراق شکل گرفته، بازسازی و آشکار می کند. وجه دیگری از پرسشگری در تاریخ شفاهی، برپایه شکاف میان حال با گذشته قابل توضیح است. به گفته گادامر آنچه زمان حال را شکل می دهد، پشتیبان فرایندی است که موجب شکاف با گذشته است. نظر به اینکه در زمان واقعه همیشه با نوعی پیش داوری مواجه هستیم ، در نتیجه با گذشت زمان، منطق و ضرورت باز بینی از نقطه عزیمت حال به گذشته، شکل می گیرد. از این حیث چالشگری در واکاوی گذشته و آشکار سازی پیش داوری های پیشین و انحلال آن در بازبینی و تاویل جدید، نقش بسزایی دارد. برپایه توضیحات یاد شده «ساختار فهم» از طریق همدلی- چالشگری، با توجه به گذشت زمان، بازبینی و اصلاح می شود.
راوی واقعه
دومین عنصر اساسی در تاریخ شفاهی، راوی واقعه تاریخی است. در تاریخ شفاهی راوی واقعه، نقشی همانند مورخ در تاریخ نگاری مکتوب دارد. با این تفاوت که مورخ متکی بر اسناد تاریخی و بر اساس پیشفرضهای خود به گزینش وقایع و تأویل و تفسیر آنها اقدام میکند، در حالیکه راوی واقعه در تاریخ شفاهی، بر اساس حافظه شخصی و نقشی که در وقوع رخدادها و یا مشاهده آنها داشته، وقایع را گزینش و روایت میکند. پیش داوری و گزینش وقایع، وجه مشترک مورخ در تاریخنگاری و راوی در تاریخ شفاهی است. علاوه بر این تاریخنگاری مکتوب و تاریخ شفاهی هر دو به لحاظ نوشتار و گفتار، بیانگر انطباق کامل با واقعیت و همچنین بمعنای تمامیت واقعه نیست.
نقش محوری راوی در تاریخ شفاهی، موجب توجه به تمایز و تشابه تاریخ شفاهی با خاطره گویی شده است. در تاریخ شفاهی نقطه عزیمت برای گفتگو با راوی، نسبت وی با واقعه تاریخی است، به همین دلیل در تاریخ شفاهی الزام به زمان و مکان قابل مشاهده است، در حالیکه در خاطرهگویی، آنچه برای فرد واقع شده و احساسات درونی اش مورد اهتمام است. بنابر این در خاطره گوئی نقش فرد و احساسات درونی اش نقطه عزیمت است ، چنانچه در زندگینامه نویسی خودنوشت یا دیگر نوشت ،انجام می شود. در عین حال خاطره گویی با تاریخ شفاهی علاوه بر تشابه در روش شفاهی، در برخی موضوعات نیز ، از جمله توجه به چرخش های اساسی در اندیشه و عمل فرد، تشریح و تحلیل تحولات محیطی و تاثیر آن بر زندگی فکری- عملی فرد و برخی موارد دیگر، به هم نزدیک است. خاطره گویی بیشتر فرد محور است و به حوزه عمل و ذهنیات فرد، تاکید دارد و لذا منطق خاطره گوئی از درون به بیرون، شکل می گیرد و چندان به زمان و مکان التزام ندارد ، در حالیکه تاریخ شفاهی بیشتر به حوزه عمل اجتماعی و حافظه تاریخی فردی و جمعی تاکید دارد ، لذا روایت تاریخی بر محور واقعه و با التزام به زمان و مکان از نقطه عزیمت بیرونی، بمنظور واکاوی نقش فرد، در نسبت با واقعه شکل میگیرد. بعبارت دیگر خاطرگویی بر محور تمایلات و تعلقات فرد است در حالیکه تاریخ شفاهی، روایت تاریخی بر محور واقعه، در نسبت با عاملیت فرد است. خاطرهگویی متکی بر ذهن و در بردارنده حالات درونی فرد است، ولی تاریخ شفاهی روایت واقعه، متکی بر حافظه تاریخی فرد است.
برپایه ملاحظات یاد شده، خاطرهگویی و زندگینامه نویسی به دلیل تعلق به نقش فرد، با نوعی مبالغه گویی و تاکید بر نقش مثبت و محوری شخص استوار است. از این حیث می تواند با تاریخ شفاهی در توضیح نقش فرد در واقعه نزدیکی داشته باشد. مسئله قابل توجه در تاریخ شفاهی و خاطرهگویی این است که در روش شفاهی، ملاحظات ناظر بر خاطرهگویی، در صورت چالشگری در واکاوی نقش فرد، مانع از توافق برای ادامه گفتگو خواهد شد و با منطق حاکم بر خاطرهگویی در تناقض است، در حالیکه در تاریخ شفاهی ضرورتهای حاکم بر پژوهش تاریخی، مستلزم چند و چون برای واکاوی وقایع تاریخی است، به همین دلیل ظرفیت چالشگری در تاریخ شفاهی برای جلوگیری از هر گونه سندسازی تاریخی و یا تحریف وقایع ، وجود دارد، در حالیکه در خاطره گویی نمی توان از روش چالشگری استفاده کرد.
ادامه دارد ...
پاورقی:
1- مرجان والا - www.anthropology.ir
مطالب مرتبط:
+ تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ؛ روشی برای روایت اکنونی از گذشته، یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟/ بخش اول