مقدمه درودیان:
اظهارات
فرمانده محترم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی درباره ترور شهید صیاد شیرازی، موجب
نگارش یادداشت؛ آیا نقش شهید صیاد در عملیات مرصاد موجب ترور وی شد؟ در سایت گردید.
در همین روند امیر شمخانی دبیر محترم شورای عالی امنیت ملی نیز نسبت به تحریف
تاریخ عملیات مرصاد اظهار نگرانی کرد. امیر غلامرضا آذربون که از نزدیک شاهد تلاش های
شهید صیاد بوده است، در واکنش به آنچه در این زمینه منتشر شده، یادداشت حاضر را
ارسال کرده است. مسئله قابل ملاحظه این است که؛ آنچه در سایت منتشر شده، صرفاً به منظور
نقد اظهارات امیر پوردستان درباره علت ترور شهید صیاد و نگرانی از تحریف تاریخ بود
است و مناسب بود که امیر آذربون براساس همین ملاحظه، موضوع را مورد بررسی قرار دهند،
در حالیکه ایشان فارغ از این ملاحظه، توضیحاتی را درباره نقش شهید صیاد در عملیات
مرصاد نوشته است که پیش از این، بصورت کاملتری از سوی شخص شهید صیاد بیان شده و در برخی از رسانه ها منتشر شده است. با این توضیح، یادداشت امیر آذربون در ادامه آمده است:
**********
خدمت برادر عزیز درودیان
در خصوص نقدی که جنابعالی درباره عملیات مرصاد در سایت تابناک به مورخه 12 شهریورماه 1394 مرقوم فرموده اید، بمنظور تنویر افکار عمومی و محققین تاریخ دفاع مقدس درباره نقش شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد، مطالب زیر ارسال می گردد.
مطالبی که در مورد شهید صیاد مطرح شده، با توجه به اینکه از ایشان تجلیل شده ولی جان مطلب ادا نشده و از طرفی بعضی کم لطفی کرده اند، برای روشن شدن نقش صیاد در عملیات مرصاد برای کسانی که در آن عملیات حضور نداشته اند، لازم است یک مقدمه کامل بیان شود.
ادامه مطلب
- برچسب ها:
شهید صیاد، عملیات مرصاد، غلامرضا آذربون، منافقین، تاریخ جنگ، -
الف) سابقه
اظهارات اخیر آقای احمد توکلی نماینده محترم مجلس، در مصاحبه با خبرگزاری فارس، مبنی بر اینکه؛ «بنی صدر خائن» بود، موجب نگارش این یاد داشت شده است که، در ادامه به برخی نکات قابل ملاحظه اشاره خواهد شد. ایشان در این مصاحبه برای توضیح در باره خائن بودن بنی صدر، به ملاقات با امام اشاره و می گوید:
یك روز آقایان خامنهای، هاشمی، یزدی، رجایی، پرورش، بنده و مرحوم محمد منتظری خدمت امام رفتیم. نوبت به من رسید، به امام گفتم بنیصدر نوار پر میكند، نامه سرگشاده علیه مجلس مینویسد و در میتینگهایش مثل میدان آزادی علیه مجلس حرف میزند اما نوبت به ما كه میرسد شما میفرمایید هیچی نگویید. امام گفت: شماها هم میگویید! ما تعجب كردیم و گفتیم ما كه خفه شدیم از بس هیچ چیز نگفتیم. امام فرمود آن نامهای كه آشیخ محمد (منتظری) نوشته است خوب بود؟ روز قبل محمد منتظری یك نامه محرمانهای نوشته بود (از این نامههای محرمانه كه منتشر هم میكرد) و در آن یك كیسه حسابی از بالا تا پایین بنیصدر را كشیده بود. برای ما تعجبآور بود كه امام آن نامه را خوانده بود و در جریان آن قرار داشت و آن را هم به حساب همه ما گذاشت. به اینجا كه رسید، محمد منتظری خندید و گفت حالا ١٠٠ تا او گفته یكی هم ما گفتیم. بعد امام شروع به نصیحت كرد و گفت كه جنگ است، بچسبید به جنگ، از این حرفها كوتاه بیایید نباید اختلافی شكل بگیرد. ما هم دست از پا درازتر از این جلسه بیرون آمدیم) .روزنامه اعتماد- 94/4/2)
ب ) نقد و بررسی
بنی صدر در بهمن سال 1358 بعنوان رئیس جمهور ایران انتخاب و درگیر مسائل اداره کشور و بعدها جنگ شد. نظر به جهت گیری فکری و مناسبات بنی صدر با گروههای سیاسی، همچنین روش مواجهه وی با تهدیدات نظامی عراق و پس از آن تحولات سیاسی و امنیتی کشور، موضوع خیانت بنی صدر به یکی از مباحث مناقشه آمیز تبدیل و بنظر می رسد، این بحث همچنان ادامه خواهد یافت. نظر به طرح «عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای اداره کشور و ناتوانی وی برای اداره جنگ»، همچنین نحوه خروج وی از کشور و فرار به فرانسه به همراه مسعود رجوی، شاید موجب این پرسش شود که؛ طرح بحث در باره این موضوع که بنی صدر خائن بود یا خیر، چه ضرورتی دارد؟ بعبارت دیگر با توجه به وضعیت سیاسی و امنیتی که بنی صدر در سن 82 سالکی گرفتار آن است و همچنان با پناهندگی سیاسی به فرانسه درگیر آن می باشد، علت طرح موضوع درباره خائن یا خادم بودن وی چه موضوعیتی دارد؟
یادداشت حاضر با این فرض نوشته شده است که؛ بحث درباره خیانت بنیصدر بیش از آنکه سیاسی باشد، تاریخی - راهبردی است، زیرا بازخوانی بخش مهمی از رخدادهای جنگ و انقلاب، در سالهای 59 و 60، شامل وقوع جنگ و اشغال بخش مهمی از شهرها و مناطق مرزی ایران، علاوه بر این بحران سیاسی – امنیتی در سال 1360، بدون بررسی نقش و جایگاه بنیصدر در تحولات سیاسی، نظامی و امنیتی کشور، امکانپذیر نخواهد بود. با وجود اهمیت این موضوع و ضرورت این بحث که باید از منظر تاریخی - راهبردی مورد مطالعه قرار بگیرد، تاکنون در این زمینه هیچگونه اثر پژوهشی کامل و درخور اعتناء منتشر نشده است. آقای توکلی نماینده محترم مجلس، چنانکه اشاره شد در گفتگو با خبرگزاری فارس به موضوع خائن بودن بنی صدر اشاره و خاطره ای از ملاقات با امام خمینی نقل کرده است که در عین اهمیت سیاسی آن، نه تنها ارتباط چندانی به تأیید خائن بودن بنی صدر در جنگ ندارد، بلکه بیانگر دیدگاه امام در باره ضرورت اجتناب از اختلافات سیاسی و تمرکز بر حل مسئله جنگ است. در حالیکه در این جلسه موضوع مورد بحث از منظر سیاسی طرح شده است، امام نه تنها موضوع سیاسی طرح شده در باره بنی صدر نمی پذیرد، بلکه با تاکید بر اصلی بودن جنگ، دعوت به رفع اختلاف می کند. آقای توکلی همچنین در این مصاحبه می گوید؛ « امام به خاطر مصالح کشور خیلی از بنی صدر حمایت می کرد - روزنامه اعتماد-2/4/1394» نظر به اینکه در دوره استقرار نظام و دفاع در برابر متجاوز، هیچ مصلحتی در کشور وجود ندارد که موجب ترجیح آن بر پذیرش خیانت و خائن در راس هرم سیاسی و نظامی کشور شود. بنا براین باید موضوع یاد شده مورد باز بینی و تفسیر مجدد قرار بگیرد.
موضوع خائن نبودن بنی صدر در جنگ را، برای نخستین بار امیر شم خانی در بازبینی و تحلیل تحولات دهه 60، با جسارت در یک برنامه تلویزیونی، در سال 1388 اعلام کرد که بازتاب نسبتاً گسترده ای داشت و مواضع وی مورد انتقاد قرار گرفت. موضوع قابل توجه این است که امیر شم خانی همین موضع را پیش از این و بلافاصله پس از فرار بنی صدر، در سال 60 طرح کرده بود. موضوع اصلی در بحث خائن بودن بنی صدر با نظر به رخدادهای نظامی و سیاسی- امنیتی، همچنین نحوه خروج وی از کشور، منجر به قضاوت کلی درباره دوره حضور وی در رأس قدرت سیاسی و مسئولیت فرماندهی کل قوا در جنگ شده است. در حالیکه موضوع مورد بحث در باره خائن نبودن وی که از سوی امیر شمخانی مطرح شد، در ارتباط با نقش وی در جنگ، بعنوان فرمانده کل قواست.
بر پایه توضیح یاد شده، موضوع این است که؛ آیا بنی صدر در جنگ به دنبال خیانت بود؟ امیر شم خانی به درستی بر این باور بوده و هست که؛ بنی صدر از نظر سیاسی- اجتماعی بدنبال پیروزی در جنگ بود، زیرا تنها از این طریق موقعیت سیاسی وی تحکیم می شد، اما به دلایل قابل توجهی که نیاز به بررسی دارد، از انجام آن ناتوان بود و شکست خورد. بنابراین بنی صدر با هدف خیانت و شکست، جنگ را فرماندهی نمی کرد، زیرا از نظر سیاسی، به سود وی بود که در جنگ پیروز شود. در واقع بنی صدر مایل بود با پیروزی در جنگ، موقعیت سیاسی خود را در کشور تحکیم کند. با این توضیح، اتهام خیانت به بنی صدر در موضوع جنگ، صحیح به نظر نمی رسد و تا کنون نیز با توجه به سقوط صدام، هیچ سندی که دلالت بر همکاری وی با عراق و یا تلاش هدفمند برای شکست در جنگ بوده باشد، منتشر نشده است. حتی مواردی که از بنی صدر نقل و قول و مورد استناد قرار می گیرد، بیشتر ناظر بر شیوه تفکر وی برای اداره جنگ است و این موضوع با وجود نتایج نامطلوبی که بدنبال داشته است و باید مورد نقد قرار بگیرد، ولی به این معنا نیست که وی بصورت هدفمند، بدنبال خیانت در جنگ بوده است. نظر به اینکه امام مسئولیت فرماندهی کل قوا را به بنی صدر تفویض و چنانکه دکتر توکلی گفته است، از وی حمایت کرد، در نتیجه پذیرش اتهام خیانت به بنی صدر، نه تنها تبیین رفتار امام را در انتصاب وی بعنوان فرمانده کل قوا، همچنین حمایت از وی دشوار و با چالش همراه خواهد کرد، بلکه عملکرد ارتش که تحت فرماندهی بنی صدر بود و یا تلاش شهید چمران و بسیاری از نیروهای دیگر که در این سلسله مراتب قرار داشتند نیز، زیر سئوال خواهد رفت.
ج ) نتیجه گیری
نظر به اینکه موضوع خیانت بنی صدر در جنگ،
با حمله عراق و اشغال کشور، همچنین ناتوانی در آزاد سازی مناطق اشغالی نسبت دارد، بنا
براین اگر تحولات یاد شده با تاکید بر خائن بودن بنیصدر در پیوند قرار بگیرد، در
واقع یکی از موضوعات اساسی و تاریخی کشور با نگرش سیاسی و امنیتی، و ارجاع به شخص
حل و فصل شده است، حال آنکه درباره این موضوع باید، روندها، همچنین ساختار قدرت
نظامی پس از پیروزی انقلاب و شیوه تفکر در اداره جنگ، مورد بحث قرار بگیرد تا
مشخص شود که؛ چرا ایران از نظر قدرت نظامی و سیاسی برای جلوگیری از حمله عراق
ناتوان بود؟ همچنین چرا بیش از 20 هزار کیلومتر از شهرها و مناطق مرزی ایران به
مدت 20ماه در اشغال نیروهای متجاوز قرار گرفت؟
نظر امیر شم خانی و دفاع از این موضوع که بنی صدر در جنگ خائن نبود، این فرصت را فراهم کرده است تا یکی از مهمترین مسائل اساسی کشور، مورد پژوهش و نقد و بررسی قرار گیرد، در حالیکه پذیرش اتهام خیانت به بنی صدر در جنگ، با ارجاع شکستهای نظامی در جنگ به وی، مانع از تأمل و بازاندیشی یک مسئله اساسی تاریخی و راهبردی خواهد شد که، امکان تکرار آن در آینده وجود دارد.
استقرار سازمان در فرانسه و تشكیل شورای ملی مقاومت، با هدف به رسمیت شناختن سازمان به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران از سوی غرب، نقطه آغاز فعالیتهای جدید سازمان برای براندازی نظام بود. استراتژی جدید سازمان پس از ورود به عراق و تشكیل ارتش آزادیبخش، پس از ملاقات رجوی با طارق عزیز انجام شد و همچنین حاصل نشست كادر مركزی سازمان بود. رخدادهای یاد شده، بیش از آنكه منشأ این تحولات باشد، به عنوان كاتالیزور عمل كرد.
بنظر می رسد فرانسویها، با توجه به حاکمیت سوسیالیستها (فرانسوامیتران)، نقش مهمی در توافق جدید عراق و سازمان و در نتیجه فراهمسازی استراتژی جدید سازمان، برای براندازی با تكیه بر تشكیل ارتش آزادیبخش در عراق، داشتند. سازمان نیز به این نتیجه رسیده بود كه عراق در جنگ با ایران، مورد حمایت امریكا و اروپاست و قرار گرفتن در كنار عراق، نه تنها به ضرر رجوی و سازمان نیست، بلكه میتواند موجب پذیرش سازمان به عنوان آلترناتیو، و جایگزین نظام جمهوری اسلامی شود. (همان، ج سوم، ص189)
رهبری سازمان بر این تصور بود كه سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجه جنگ عراق علیه ایران گره خورده است و با توجه به اینكه ابرقدرتها مایل نبودند ایران در جنگ پیروز شود، بنابراین رژیم صدام در نهایت بازنده نخواهد بود. لذا در چارچوب طرح امریكا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، رسماً و علناً كنار عراق قرار گرفتند. رجوی پیرو این توافقات و مقدماتی كه فراهم شد، 17 خرداد سال 65 وارد عراق شد. (همان، ص275) رجوی بعدها در پاسخ به این اقدام توضیحاتی را میدهد كه، بیانگر یك توافق، با مشاركت فرانسویها است. به ادعای رجوی یك دیپلمات از وزارت خارجه فرانسه به او تلفن كرده و گفته بود: طارق عزیز برای دیداری دیپلماتیك با مقامات به فرانسه آمده، و علاقهمند است با شما ملاقات كند، و من به همراه ایشان برای ملاقات شما به اور خواهم آمد و ... (همان، ص427)
رجوی بعدها در دیدار محرمانه با رئیس اطلاعات رژیم صدام در سال 1999، درباره پیوند سازمان با عراق توضیحاتی میدهد كه نشانگر زمان ارتباط اولیه طارقعزیز با رجوی در پاریس، و امضای قرارداد صلح است! رجوی با اشاره به چاپ عكس ملاقات وی با صدام، و فشار به سازمان برای دور شدن از عراق تأكید میكند كه، ما میخواهیم از مرز عراق كشورمان را آزاد كنیم. وی سپس میگوید: به یاد میآوریم كه در سال 1982 وقتی كه طارقعزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر قرارداد صلح امضا كردیم (همان، ص435)
توجه سازمان به عنصر خارجی، در معادله جانشینی، در مقایسه با سایر عوامل، در این مرحله افزایش یافت. در واقع شكستهای قبلی سازمان و محاسبه غلط از توان سازمان و عنصر اجتماعی، نقش مهمی در چرخش سازمان و در نتیجه، استقرار در عراق داشت. حسین ماسالی عضو جدا شده از شورای ملی مقاومت میگوید: مجاهدین كه پایههای تشكیلاتی خود را در داخل كشور از دست داده بودند و در شكلگیری اتحاد ملی [با سایر گروهها] ناكام شده بودند، به قدرتهای خارجی روی آوردند تا از این طریق به قدرت برسند. تماس آنها با قدرتهای بزرگ این توهم را در آنها تقویت كرد كه دیگر كار تمام شده و نیازی به متحدین ایرانی ندارد." (همان، ص 425)
سازمان برای تدوین استراتژی جدید طی نشستی با كادر مركزی خود، اوضاع را با طرح چهار پرسش مورد بررسی قرار داد:
1- اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی چیست؟
2- توان جمهوری اسلامی چیست؟
3- سازمان در چه وضعیتی قرار دارد؟
4- چه راهكارهایی برای سرنگونی مناسب است؟ (گفتوگوی اختصاصی با آقای اكبر طاهری)
پس از بررسیهایی كه انجام شد، سازمان ضمن پذیرش شكست استراتژی "جنگ چریك شهری"، استراتژی "جنگ جبههای" یا به تعبیر خود "جنگ آزادیبخش" را انتخاب كرد. جابانی در این زمینه مینویسد: مبارزه مسلحانه چریكی وقتی در داخل كشور به علل مختلف تداركاتی و تاكتیكی و نظامی، و از همه مهمتر در جلب حمایت و همراهی تودهها نتواند به حیات خود ادامه دهد، باید از نقطهای خارج از مرزها و با حمایت خارجی، راهی برای ادامه حیات خود بیابد. سازمان مجاهدین به خاطر كسب سریع قدرت از طریق عملیات نظامی جبههای ... همه نیروهای خود را بسیج و به عراق اعزام نمود تا از نعمت جنگ ایران و عراق برای بسط قدرت نظامی خود بهره جوید.(همان، 276) رجوی در نشست خصوصی درباره تغییر استراتژی، به این موضوع اشاره میكند كه: "جنگ چریك شهری در شهرها یك جنگ طولانی و زمانبر است، اما جنگ میكرو و كوتاه مدت و بلاجواب است. وی بر این نظر است تا قبل از تشكیل ارتش آزادیبخش، تعادل قوا برقرار نیست و لذا سقوط شتابان یا سرنگونی ضربهای و سریع جواب نداشت." (همان) وی سپس به جنگ آزادیبخش به عنوان یك تجربه كاملاً جدید در تاریخ معاصر جهان اشاره و درباره مختصات آن میگوید:چشمانداز سرنگونی وجود دارد و در مرحله نهایی، "خیز اول" برای تسخیر تهران "خیز آخر" هم هست. در این راه یا رژیم كمر ما را میشكند، و یا ما كمر رژیم را. استراتژی مجاهدین در گذشته اساساً از بیتوجهی یا كمتوجهی به عنصر جنگ رنج میبرد و عمق دیالكتیك جنگ و اختناق را در نمییافته، در جوهر جنگ آزادبخش نوین، ما درست حلقهای را چنگ زدهایم كه قبلاً از دست در رفته بود و آن جنگ ایران و عراق است. (همان، ص277)
سازمان معتقد بود باید با استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، با استقرار در عراق و تشكیل ارتش، جنگ جبههای را با هدف سرنگونی آغاز كند. (همان، ص279) در این روند سازمان، ارتش آزادیبخش را تشكیل و رجوی با صدور اطلاعیه آن را اعلام كرد و دو هفته بعد در ملاقات صدام و رجوی، صدام تشكیل ارتش را به رجوی تبریك گفت.(همان، ص 281)
سازمان در همكاری جدید باعراق، ضمن گرفتن تجهیزات و امكانات و كمكهای مالی و آموزش زرهی و خلبانی، تلاش گستردهای را برای جمعآوری اطلاعات از ایران آغاز كرد. علاوه بر این، عملیاتهای محدود را برای ارزیابی توان سازمان تدریجاً تحت نظارت عراقیها و با كمك دیدهبانی و توپخانه ارتش عراق آغاز كرد. (همان، ص283) در این روند، سازمان عملیات موسوم به آفتاب را در فكه همزمان با حمله گسترده عراق برای بازپسگیری فاو آغاز كرد. (همان، ص289) سازمان از پیروزیهای اولیه به این نتیجه رسید كه <توان یك یگان ما با سه یا چهار یگان ارتش ایران برابر است. یك گردان برای در هم شكستن چند گردان كلاسیك ارتش كافی است.>(همان، ص 292)
بر پایه ارزیابی جدید سازمان از اوضاع نظامی جبهه، سازمان پس از حمله به مهران- تحت عنوان عملیات چلچراغ- شعار "امروز مهران، فردا تهران" را سر داد. صدام درهشتم تیر سال 67 ضمن پیشبینی تغییر اوضاع جنگ به سود عراق، به عملیات سازمان در مهران اشاره و گفت: "قهرمانیهای مجاهدین خلق در مهران موّید این سخن میباشد".(همان، ص303)
سازمان در مرحله جدید در حالی كه عملیاتهای خود را در هر مرحله نسبت به گذشته گستردهتر میكرد و در اندیشه خیز نهایی به سمت تهران بود، تصور میكرد با وجود تحولات نظامی بر اثر پیشرویهای عراق و فشار به ایران برای اتمام جنگ، ایران از پذیرش قطعنامه امتناع خواهد كرد. (همان، ص 304) سازمان معتقد بود، ایران به دلیل بسته بودن همه راهها با عراق، صلح نخواهد كرد و ادامه جنگ به معنای كاهش توان نظامی و اقتصادی ایران خواهد شد و این روند تا شكست ایران ادامه خواهد یافت. (همان، ص305) و سازمان در این مسیر فرصت خواهد داشت تا در ادامه عملیاتهای خود، خیز بلند به سمت تهران را بردارد.
با اعلام خبر پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، تمامی نقشه و طرحهای سازمان با بنبست مواجه شد. اولین واكنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا بود. عصر جمعه 31/4/67 حدود ساعت شش بعدازظهر در قرارگاه اشرف اعلام شد، ساعت هشت در سالن عمومی حضور داشته باشند. (همان، ص 305)
رجوی در نشست تصمیم گیری برای عملیات فروغ جاویدان، با یادآوری شعار "اول مهران، بعداً تهران" می گوید: دیگر وقت آن رسیده به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را كشیدهایم كه در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود. وی نام عملیات را فروغ جاویدان اعلام و تأكید كرد، باید در عرض دو یا سه روز انجام شود. وی معتقد بود اگر عملیات با سرعت انجام شود، رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد كرد، چون اصلاً به فكرش هم نمیرسد كه ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم. (همان، ص306)
رجوی برای ایجاد آمادگی در نیروها با اشاره به اینكه "ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و میخواستیم آن را دیرتر انجام دهیم، اما پذیرش قطعنامه كار ما را تسریع كرد." به این موضوع اشاره كرد كه "اگر الان اقدام نكنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینكه بین ایران و عراق صلح شود، در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم كاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم." (همان، ص307)
رجوی در این نشست به تحلیل قبلی سازمان از جنگ اشاره میكند كه گفته شد رژیم در منتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها همین است. وی سپس نتیجه گرفت:"رژیم دیگر نیروی جنگی لازم ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین كند." و از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد." (همان، صص 307)
سازمان در مورد ماهیت عملیات فروغ جاویدان میگوید: كاری كه ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یك ابرقدرت است، چون فقط یك ابرقدرت میتواند كشوری را در ظرف این مدت تسخیر كند. حتی عراق هم ادعای گرفتن تهران را نكرده است، اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم." (همان، ص308)
رجوی درباره واكنش مردم گفت: در این عملیات مردم به حمایت از ما برمیخیزند." وی سپس توصیه كرد: كسانی كه حاضرند با ما بیایند را از پادگانها و مراكز سپاه مسلح كنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. (همان، ص312) در این نشست یكی از اعضا كه تازه به عراق رفته است دست خود را بلند كرد و رفت پشت تریبون و گفت: اینكه میگویید مردم با ما هستند فكر نمیكنم چنین باشد. من و شوهرم شب قبل از خارج آمدهایم و خود من چهار ماه است كه از ایران آمدهام. مردمی كه من دیدهام با آنچه كه شما میگویید تفاوت دارند. فكر نمیكنم آنها به ما كمك كنند. هیچگونه جوّ سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره میكنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلیها در ایران هستند كه حتی رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم به كلی بیخبرند. رجوی در پاسخ به وی گفت: "این نظر تو به چهار ماه پیش برمیگردد و الان ایران خیلی فرق كرده است." (همان، ص313) وی سپس درباره پیامد شكست گفت: "اگر در این عملیات شكست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست كه باعث برپایی قیام توسط مردم شود. چون رژیم وضعیتی ندارد كه تا عید دوام بیاورد." رجوی با تشبیه وضعیت كنونی سازمان با خرداد سال 60 و اجتنابناپذیر بودن درگیری گفت: میخواهیم تمام سازمان و تمام ارتش آزادیبخش را به میدان جنگ ببریم. این خودش ریسك بالایی دارد. چون جنگ دو وجه دارد: یا شكست یا پیروزی. در صورتی كه شكست باشد، موجودیت سازمان به خطر میافتد. (همان، ص316)
پس ازآن رجوی خطاب به حاضرین گفت: اگر كس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمعبندی عملیات هم در همانجا خواهد شد." (همان، ص316)
عملیات فروغ جاویدان با وجود پشتیبانی هوایی و توپخانهای عراق شكست خورد و سازمان با بر جا گذاشتن بیش از چهار هزار كشته و زخمی مجدداً در برابر یك شكست استراتژیك قرار گرفت. برای توجیه این شكست، تلاشهای مختلفی از سوی سازمان انجام شد. در یكی از نشستها رجوی كه پیش از این، تشكیل ارتش آزادیبخش را به معنای رسیدن به توازن قوا ارزیابی میكرد، برای توجیه شكست،اشتباهات را به گردن دیگر انداخت و گفت: "شما مستعد و لایق پیروزی نبودید، زیرا تفكر شما ماتریالیستی و تعادل قوایی بود." (همان، ص77)
رجوی همچنین پس از شكست در عملیات مرصاد گفت: اگر پیشبینیها و خواستههای ما به وقوع نپیوست، به علت حضور شخص امام بوده و در صورت فوت ایشان، دیگر كسی نیست كه بتواند ثبات كشور را تأمین كند و تشتتها گسترش مییابد و نظام از درون میپوسد و در نتیجه، سقوط جمهوری اسلامی حتمی است. (همان، ص79) در واقع سازمان برای سرپوش گذاشتن بر شكست استراتژی سرنگونی، با تكیه بر تشكیل ارتش آزادبخش در عراق، مجدداً تحلیلهای جدیدی را برای گذار از پیامدهای این شكست، دستآویز قرار داد.
بر خلاف تحلیل سازمان كه به نوعی میان جنگ و بقای نظام پیوند برقرار میكر، در واقع این وضعیت برای سازمان به وجود آمده بود. لذا برای رهایی از پیامدهای شكست با توجه به یكی شدن سرنوشت سازمان با صدام و رژیم بعثی تلاشهای گستردهای را انجام داد كه مشاركت در قتل عام مردم عراق در انتفاضه، یكی از آنها بود.
به گفته ابراهامیان، مجاهدین خلق تدریجاً از یك جنبش تودهای كه میخواستند بدان برسند به یك فرقه درونگرا كه در بسیاری از جنبهها مشابه گروههای شبه مذهبی موجود در سراسر جهان است، تبدیل شد (همان، ص92) و بیشتر از گذشته به عنصر خارجی توجه كردند. رجوی در نشست موسوم به عاشورا با یك مقدمه طولانی از قیام كربلا نتیجه گرفت: "شكست نظامی امام حسین(ع) نه به خاطر بحث نیروی او بود (72 نفر در مقابل: 300 نفر) بلكه این شكست بدان معطوف میگردد كه امام حسین(ع) تمام انرژی خود را روی شمشیر و ایدئولوژی گذاشت و از نقش عنصر خارجی غافل گردید. "وی سپس نتیجه گرفت: ما كه او را رهبر عقیدتی خودمان میدانیم و معتقدیم كه باید از قیام كربلا درس بگیریم، ضمن اعتقاد به شمشیر و ایدئولوژی، مجاهدین باید از تجربه مولایمان بهره برده و در پی كسب مشروعیت آلترناتیوی خود در عرصه بینالمللی باشیم (همان، ص329)
در چارچوب همین ملاحظات، رجوی پس از سقوط صدام در پیام 12 مادهای به نكاتی اشاره میكند كه بیانگر ماهیت و خط مشی سازمان درآینده است. در بندیك این پیام آمده است: "زمانی كه لنین در روسیه پیروز شد و نماینده خود را جهت مذاكره نزد آلمانیها فرستاد، آلمانیها برخورد توهینآمیزی با نماینده لنین داشتند. هنگامی كه وی جریان برخورد آلمانیها و درخواستهای آنها را مطرح میكند، لنین به او میگوید: اگر به شما گفتند دامن بپوشید، بپوشید. امروز ما در یك موقعیت تاریخی حساس قرار گرفتهایم لذا به خاطر نجات خلقمان اگر لازم باشد ما هم دامن میپوشیم. (همان، ص 602)
در بند نوشته شده است: "ما از جناح قدرت هستیم و دنیا و امریكا نیز به قدرت ما پی برده و روی ما حساب باز كردهاند. ما امروز روی میز پنتاگون هستیم و آنها در امریكا درباره ما صحبت میكنند. پس باید با قدرت بیشتری برای حفظ تشكیلات خود بكوشیم. (همان، ص 603) در قرارگاه اشرف در تحلیلهایی كه در این دوره صورت میگرفت چنین استدلال میشد: چون امریكا جمهوری اسلامی را تنها دشمن اصلی خود در منطقه میداند، نهایتاً به سراغ آنها خواهد رفت و چون آلترناتیوی برای آن رژیم ندارد و تنها جانشین ما هستیم، بنابراین مجبور میشود در انتها، همین زرهیها را كه از ما گرفتهاند، به ما بازگردانند (همان، ص618) حتی از قول یكی از فرماندهان امریكایی نقل میكردند كه گفته بود "اگر شما بخواهید به ایران بروید و ما (امریكا) پشتیبانی شما را انجام دهیم سرنگونی (جمهوری اسلامی) دو هفته طول میكشد و اگر امریكا به تنهایی برود، سرنگونی جمهوری اسلامی یك هفته بیشتر طول نمیكشد. (همان، ص619) سازمان پس از سقوط صدام، در كنار نیروهای امریكا و انگلیس، هدف سرنگونی جمهوری اسلامی را دنبال كرد.
پایان
استراتژی سازمان برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، در خرداد سال 1360 با مبارزه مسلحانه آغاز شد. درباره این استراتژی و زمان طراحی آن، شواهد و قرائنی وجود دارد كه شامل: نفوذ در دستگاههای سیاسی، قضایی و امنیتی، جمعآوری و انبار كردن سلاح، برقراری تماس خارجی، از جمله تماس سعادتی با عنصر ك.گ.ب در ایران، تشدید فضای التهاب سیاسی و ایجاد درگیری، تشكیل میلیشا (ارتش خلقی)، تشكیل شاخه نظامی و اطلاعاتی به صورت مخفی در سازمان و ... میشود.
نقطه آغاز ورود سازمان مجاهدین خلق به درگیری مسلحانه، مصادف با سفر محرمانه رجوی به فرانسه، در زمستان سال 1359 است. برابر گزارشات موجود، این سفر طبق هماهنگی با سفارت فرانسه (كه احتمالاً بنیصدر یكی از واسطههای اصلی این ارتباط بوده است) به مدت بیست روز تا یك ماه به طول انجامیده است. (از پیدایی تا فرجام، ج2، ص501) رجوی پس از بازگشت از فرانسه، در ابتدای سال 1360، با دستپاچگی هر چه تمامتر، ضرورت ورود سازمان به فاز نظامی را طراحی و پیشنهاد كرد. حتی وقتی که مسعود رجوی با مقاومت برخی از اعضای مركزیت مواجه شد، با آن مقابله كرد. (همان، ص581)
همچنین برابر اسنادی که در سال 66، از این سازمان بدست آمد، در یك دفترچه، با دستخط رجوی تحلیل شده بود كه به "تحلیل تابلو" معروف شد. رجوی دو تابلو یكی "جمهوری اسلامی" و دیگری "سازمان" را ترسیم كرده و به این نتیجه میرسد كه اگر سازمان با بنیصدر یكی شود، میتواند رژیم را جارو كند. (همان، ص567) این تحلیل نشان میدهد، سازمان از قبل برای سرنگونی طراحی و آمادگی داشته، ولی در مورد روز شروع آن مطمئن نبوده است.(همان، ص568)
در همین زمینه ابراهیم یزدی در مصاحبهای میگوید: "مسعود رجوی و موسی خیابانی چند جلسه در منزل پدرم به دیدار من آمدند. در تحلیل خود بر این باور بودند كه اولویت در خلع ید از روحانیان یا ارتجاع است و اگر موفق شوند، لیبرالها را میتوانند به راحتی جارو كنند." همچنین قبل از 30 خرداد مجدداً با نامبرده ملاقات و میگویند: "ما تجربه انقلاب را تكرار میكنیم". آنها به میلیشیایی كه درست كرده بودند، خیلی بها میدادند. (همان، ص568)
حبیبالله پیمان نیز در كتاب "بحران در خطمشی" مینویسد: "سازمان در ائتلاف با بنیصدر پیروزی خود را قطعی میدید و به هواداران خود سقوط حاكمیت را بشارت میداد. خط استراتژیک سازمان و راهحل نهایی آنها این بود كه اگر با روش متعارف سیاسی نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن، دست به اسلحه ببرند." وی میگوید: "به آنها گفتم شما نمیتوانید با برخورد خصمانه و حذفی، قدرت را به دست آورید، چون توانش را ندارید." (همان، ص57)
عزتالله سحابی نیز در یك مصاحبه میگوید: "چند روز قبل از سی خرداد، با پرویز یعقوبی یكی از كادرهای سازمان ملاقات داشتم، وی میخواست مرا قانع كند كه بپذیریم درگیری مسلحانه با نظام، اجتنابناپذیر است." (همان)
تحلیل سازمان از شرایط این بود كه: زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده كنیم، انقلاب انجام میشود. (همان، ص571) بر اساس دستورالعمل سازمان به اعضاء برای آمادگی و مسلح شدن آنها، تأكید میشود: مردم را باید در فضایی از رو در رویی نظامی با رژیم قرار داد. ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشیم.(همان) سازمان به این نتیجه رسیده بود كه "میبایست با نظام به توازن قوا برسیم تا بتوانیم اراده خود را بر او تحمیل كنیم." همچنین سازمان و خصوصاً رجوی، به اعضای مركزیت تحلیل میداد كه رژیم قادر به سیستمسازی نبوده و قدرت حل مشكلات سیاسی- نظامی را نداشته و مردم را از دست میدهد و در روابط بینالملل، محلی از اعراب ندارد. (همان، ص580)
تصور سران مجاهدین خلق این بود كه نظام قادر نیست خودش را جمع و جور كند و ضربه اول را پاسخ گوید. در تحلیل سازمان، افكار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از نظر نظامی هم، به دلیل اشغال كشور توسط عراق، جمهوری اسلامی در اوج استیصال بود. از نظر تشكیلاتی و سازماندهی نیز، نظام توان و آمادگی سازمان دادن به طرفدارانش را نداشت. از بعد اجتماعی، مردم از نظام جدا شده بودند، از بعد سیاسی و دیپلماتیک نیز كشورهای منطقه آماده بودند به یك جایگزین كه با آنها همگرایی بهتر و سنخیت بیشتر داشته باشد، تن دهند. امریكا و اروپا هم نظر مساعدی در این خصوص نشان داده بودند. از نظر اقتصادی نیز نظام در بدترین شرایط به سر میبرد و درگیر محاصره اقتصادی، عدم فروش نفت و هزینه جنگ بود. مجموعه اینها نظام را در دیدگاه سازمان، بیآینده و در حال فروپاشی نشان میداد.(همان، ص582)
از نظر سازمان، تشكیل میلیشیا(ارتش خلقی) برای رسیدن به توازن قوا بود.(همان، ص580) همچنین سازمان تحلیل می كرد رژیم به جناح لیبرال برای بقای خویش و ادامه جنگ نیازمند است و در صورت حذف این جناح، اینكه رژیم با امپریالیسم سازش نموده باشد، قطعی است و رژیم ضد خلقی شده است. (همان، 585)
در واقع نمایش 30 خرداد با برگزاری راهپیمایی كه از مدتها قبل از ستاد واقع در خیابان انزلی سازماندهی آن در حال انجام بود، دریچه ورود به فاز نظامی و استراتژی سرنگونی بر اساس "خط ضربهای" تشخیص داده شد.(همان) همچنین تأكید شده بود بلافاصله بعد از نخستین ضربه نظامی و سلب ثبات و بیآینده كردن رژیم، میبایست در زمینه سیاسی همه كارمان را متعادل و متوازن میكردیم و آلترناتیو دموكراتیک خودمان را ارائه میدادیم.(همان، ص617) بر اساس همین طرح، بلافاصله پس از فرار بنیصدر و رجوی از ایران به فرانسه، شورای ملی مقاومت تأسیس شد. (همان)
سازمان براساس ارزیابی از شرایط داخلی، موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی جمهوری اسلامی، در شرایط جنگ و اشغال، با تاکید بر توان سازمان، به ویژه تشكیل میلیشیا، برای برقراری توازن، و ائتلاف سیاسی با بنیصدر، پس از بازگشت رجوی از سفر به فرانسه، با برگزاری جلسه با كادر مركزی، آماده شد تا با راهپیمایی به سوی جماران و حمله به امام، همچنین تصرف مجلس شورای اسلامی و مركز صدا و سیما، قیام مسلحانه را آغاز نماید.
امام با ادراكی كه از شرایط جدید به ویژه 14 اسفند 59 و تشكیل جبهه متحد ضدانقلاب در داخل داشت، ضمن ایجاد آمادگی ذهنی در مردم، نسبت به شرایط حساس كشور در زمان جنگ، در اردیبهشت سال 60 ، طی سخنانی به همه گروهها برای خلع سلاح هشدار دادند. امام طی سخنانی فرمودند: "شما چیزی نیستید كه بتوانید در مقابل این موج خروشان انسانهای بپا خاسته مقاومت كنید. پس صلاح شما و صلاح ملت و صلاح همه این است كه اسلحهها را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید." (10/2/60، همان، ص526)
پس از صحبت امام، سازمان به امام نامه نوشت و درخواست راهپیمایی به سمت جماران را طرح كرد. امام در پاسخ به این نامه، در سخنرانی 21 اردیبهشت سال 60 فرمودند: "مادامی كه شما تفنگها را در مقابل ملت كشیدهاید، یعنی مقابل اسلام با اسلحه قیام كردهاید، نمیتوانیم صحبت كنیم و مجلسی با هم داشته باشیم. شما اسلحهها را زمین بگذارید ... من هم كه یك طلبه هستم با شما حاضرم كه در یك جلسه، نه در یك جلسه، در دهها جلسه با شما بنشینم و صحبت كنم." (همان، ص537)
امام بر این نظر بود كه سازمان در نامه به ایشان، با ناشیگری، تهدید به قیام مسلحانه كرده است. لذا فرمودند: "مادامی كه اسلحه در دست شماست. تهدید به قیام میكنید، ما نمیتوانیم از شما اینطور مسایل را قبول كنیم." (همان، ص538)
سازمان بر اثر برخورد امام به بنبست رسید، به گفته یكی از اعضای كادر مركزی، رجوی در جمع اعضا و در حالی كه پریشان بود، و مرتب قدم میزد گفت: "امام توپ را در زمین ما انداخت." همچنین برابر مندرجات دفترچه یادداشت رجوی و تحلیل درونگروهی، رجوی میگوید: "ما با این رندی نفهمیدیم كه چكار باید بكنیم. قبلاً تحلیل كرده بودیم كه (امام) میگوید: بیایند و ما میلیشیا را راه میاندازیم و قدرتنمایی میكنیم، و یا میگوید: "نمیخواهد بیایند" و ما میگوییم ما را قبول ندارد. اما اینكه بگوید اگر شما اسلحهتان را بر زمین بگذارید، من میآیم، قابل پیشبینی نبود." (همان، 538)
امام در تداوم مقابله با حركتهای منافقین و بنیصدر در داخل كشور، روز پنجشنبه 28 خرداد سال 60 طی پیامی تأكید كردند: "امروز و روزهای آینده، روز شكست جریان قسم خورده اسلام است. من با قدرت ملت دلاور، مقابل ضدانقلاب كه تصمیم گرفته است بعضی از افراد را بهانه قرار داده و علیه شما هر روز دست به اغتشاش بزند، خواهم ایستاد. امروز منافقین و جبهه ملی و حزب دمكرات و تمامی ضدانقلابیون دست در دست یكدیگر گذاشتهاند تا شما و انقلاب پاك ملت را نابود كنند." امام ضمن دعوت مردم به هوشیاری و آرامش فرمودند: "با حضور دائمی خود، هرج و مرجطلبان را خنثی كنید."(همان، ص1-560)
با فراخوانی مردم به صحنه، سازمان در شرایطی حركت مسلحانه خود را در 30 خرداد شروع كرد كه تصور میكرد جمعیتی بالغ بر 500 هزار نفر از هواداران و مردم به دعوت سازمان به خیابانها خواهند آمد. حال آنكه تنها 3 هزار نفر به خیابان آمدند و از ساعت چهار بعدازظهر درگیری را شروع كردند و تا قبل از نیمه شب دستگیر یا متواری شدند.
سازمان ضمن ادامه ترور و انفجار حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر و نخستوزیری در 8 شهریور و فرار بنیصدر و رجوی به فرانسه، در تحلیل ناكامی "استراتژی ضربهای" تأكید میكرد؛ نوک هرم حاكمیت ضربه خورده و حال باید با ضربههای پیاپی به بدنه هرم، جلوی ترمیم ضربه 7 تیر و 8 شهریور را گرفت.(همان، ص649) در چارچوب این تحلیل، ترور مردم در كوچه و خیابان تحت عنوان "سرانگشتان رژیم" شدت گرفت. علاوه بر این تأكید شد، جو اختناق مانع از حضور مردم در صحنه بوده است و باید برای شكستن این جو، تظاهرات مسلحانه و شورشی "به راه انداخت.(همان)
فاضل مصلحتی عضو مركزیت نهاد دانشآموزی در جلسه درونگروهی میگوید: "تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه میاندازیم تا با این كار، مردم كشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا كنند و رو در روی نظام قرار بگیرند."(همان، ص65) همچنین با مقایسه وضعیت نظام جمهوری اسلامی با رژیم شاه نتیجهگیری میشد "با توجه به آمادگی بسیار عمیق و وسیع اجتماعی و پوسیدگی رژیم و با حضور سازمان سراسر انقلابی و مسلح، میتوان رژیم را در جریان یك قیام سراسری به زانو درآورد و ساقط كرد." (همان، ص677)
در اواخر شهریورماه سال 1360 خط و تاكتیک تظاهرات گسترده در داخل سازمان طرح شد. قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود، ولی به تاریخ 5 مهر موكول شد. در روز 5 مهر از ساعت 5:10 صبح با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیك اتومبیل و اتوبوس شركت واحد تظاهرات آغاز شد، ولی همانند 30 خرداد نتیجهای نداشت. (همان، ص6-654) ضمن اینكه در همین روز عملیات شكستن حصر آبادان آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهههای جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرار داد.
رجوی پس از سرخوردگی و شكست مجدد سازمان، می گوید: "هدف ما تست كردن اوضاع اجتماعی بود." وی در جمعبندی سالانه میگوید: "اما با این همه علیرغم اینكه از سیام خرداد به بعد برای ما روشن بود كه آن الگوی سقوط شاه، لااقل در این مقطع دیگر قابل تكرار نیست، ولی باز هم تست كردیم و آزمایش كردیم؟" (همان، ص655) همچنین در سند دیگری آمده است: "تاكتیک تظاهرات مسلحانه اشتباه بود و تظاهرات كه فكر میكردیم سبب شكستن جو رعب و وحشت خواهد شد، غیر قابل اجرا [است] و مفید نخواهد بود." (همان، ص686) تحلیل سازمان پس از شكست در 5 مهر، تأكید بر بحران اقتصادی نظام و سقوط قریبالوقوع آن استوار بود. همچنین تأكید میشد "ستون فقرات سازمان سالم ماند. و ضربهكاری از دستگیریها و اعدامها نخورده است." ضمن اینكه "تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است" و فعلاً عملیات نظامی گسترده ضروری نیست چون اهداف آن به دست آمده است."(همان، ص661)
ضربات پی در پی به كادرهای سازمان، به ویژه ضربه بهمن 59 كه منجر به كشته شدن 20 تن از كادرها و نیروهای سازمان از جمله موسی خیابانی نفر دوم و اشرف ربیعی همسر رجوی شد، به منزله سقوط تدریجی تشكیلات داخل كشور بود؛ زیرا ارتباط نیروها با فرماندهی داخل كشور قطع شد و توان سازماندهی و قدرت سیاسی- نظامی سازمان، زیر سؤال رفت. هواداران منفعل شدند و كادرها از نظر روانی در حالت تدافعی و ترس قرار گرفتند و حفاظت كامل در اولویت قرار گرفت. (همان، ص689)
سازمان مجاهدین خلق در این مرحله نیز در ارزیابی شرایط اجتماعی، موقعیت نظام و توان سازمان، اشتباه كرد و نتیجهای جز شكست نداشت، در حالیكه امام با فراخوانی مردم به صحنه و تبیین شرایط حساس برای انقلاب و وابستگی حركت ضدانقلاب داخلی با دشمن خارجی، نه تنها این جریان را با شكست و اضمحلال رو به رو كرد، بلكه زمینه انسجام اجتماعی و آزادسازی مناطق اشغالی را فراهم كرد. چنانكه حد فاصل 30 خرداد سال 60 تا 5 مهر همان سال (بمدت سه ماه)، علاوه بر عملیاتهای محدود، عملیات ثامنالائمه(ع) با هدف شكستن محاصره آبادان طراحی و انجام شد.
جذب و سازماندهی نیروهای داوطلب، پس از تحولات سیاسی- اجتماعی، موجب گسترش سازمان رزم سپاه شد. چنانكه در عملیات ثامنالائمه(ع)، سپاه با 15 گردان شركت كرد، ولی ظرف كمتر از هشت ماه بعد، سپاه با 100 گردان برای آزادسازی خرمشهر اقدام كرد. ادامه دارد ....
بازنگری اندیشه و رفتارهای سازمان مجاهدین خلق در دو مرحله قبل و بعد از انقلاب اسلامی، با گذشت شش دهه از زمان تأسیس آن، نشان میدهد که سازمان در ابعاد فكری، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازمان دهی، اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی، با پیچیدگی و فراز و نشیبهای بسیار گسترده ای روبرو بوده است؛ كه بدون بررسیهای عمیق، كارشناسانه و همه جانبه، نمیتوان به دریافت و درك صحیح از آنها دست یافت.
شناخت صحیح از این سازمان - بعنوان یك پدیده استثنایی- در تاریخ معاصر ایران، علاوه بر قابلیت پیشبینی رفتارهای آینده منافقین و تعریف استراتژی مناسب برای مقابله با آن، میتواند شناخت مناسبتری از آن سازمان به نسلهای جوان و آینده كشور ارائه نماید. در این یادداشت، عملكرد این سازمان در دوره پس از انقلاب، به ویژه در زمان جنگ و پس از ورود به عراق و انجام عملیاتهای نظامی، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. لذا تلاش خواهد شد "علت شكست سازمان در مراحل مختلف" مورد بررسی قرار گیرد. این موضوع تاكنون در مراحل مختلف از سوی كارشناسان، ناظران، تحلیلگران، محققین، افراد بریده از سازمان و همچنین از سوی رهبران آن بویژه مسعود رجوی در سخنرانیها و نشستهای عمومی با كادر مركزی، مطرح شده است. در این بررسی علت شكستهای سازمان بر پایه "ادراك سازمان از مفهوم قدرت" مورد بازبینی قرار گرفته است.
فرضیه مورد نظر در این مقاله، ناظر بر توضیح این موضوع است كه؛ مسئله اساسی و تكرار خطاهای استراتژیك و در نتیجه شكست استراتژیك سازمان، ادارك غلط از "مفهوم قدرت" و در نتیجه طراحی استراتژیها و تاكتیكهای غلط، برای رسیدن به اهداف است كه همان "تصرف قدرت" است. برپایه فرضیه یاد شده، همواره سه عنصر اساسی در اداراك سازمان از مفهوم قدرت نقش داشته است:
1- توان، قابلیت و قدرت اندیشه و عمل سازمان
2- عنصر اجتماعی و مردم
3- عامل خارجی
توجه سازمان به مفهوم قدرت و عناصر آن، تدریجاً شكل گرفته و تكامل یافته است، به همین دلیل روند شكلگیری این مفهوم، در یك بستر تاریخی قابل بررسی است. آنچه روشن و مورد تاکید است، مفهوم "قدرت" در كانون و مركز ثقل هدف اصلی سازمان، در درون مفهوم مبارزه با رژیم شاه و بعدها با جمهوری اسلامی، نهفته است.
قبل از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه را به روش مسلحانه آغاز كرد و پس از انقلاب نیز سرنگونی نظام جمهوری اسلامی را طرح کرد. استراتژی سازمان برای این هدف، در دو مرحله و در سال60 و سال 65 تدوین شد. این اندیشه و رفتار سازمان پس از انقلاب، فارغ از حواشی بسیار زیادی كه قابل مشاهده است، در چارچوب مفهوم "مبارزه برای براندازی و كسب قدرت در چارچوب "سرنگونی جانشینی" قابل تبیین است.
مفهوم براندازی، قبل از انقلاب مورد توجه سازمان قرار گرفته بود، ولی مفهوم جانشینی با عبارت "آلترناتیو"، پس از انقلاب و ابتدا در ایران شكل گرفت و سپس با استقرار سازمان در فرانسه، این مفهوم گسترش و تعمیق پیدا کرد. سازمان بعد از اعلام فاز نظامی و حركت مسلحانه در سال 60و خروج بنیصدر و رجوی از كشور، سه هدف اساسی را طرح کرد:
1- هماهنگی مستقیم و نزدیك با غرب در جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی
2- حفاظت از مركزیت سازمان
3- تبلیغ و جا انداختن سازمان در خارج از كشور
سازمان مجاهدین خلق با تشكیل شورای ملی مقاومت برای ارتباط با دولتها و محافل غربی، سه هدف عمده را پیگیری میکرد:
1- معرفی شورا به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی
2- جلب كمكهای تبلیغاتی و مالی كشورها و نیروهای خارجی
3- تضعیف اعتبار جمهوری اسلامی و تخریب چهره آن در صحنه بینالملل (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد 3، ص415)
توضیحاتی كه از سوی سازمان و شورا ملی مقاومت درباره آلترناتیو و ضرورت ساماندهی عناصر قدرت طرح میشود، قابل توجه است. در نشریه شورای ملی مقاومت آمده است: "... شورای ملی مقاومت با تكیه بر پتانسیل انقلابی مردم و پایبندی به مصالح میهنی، از طریق استحكام بخشیدن به پایه اجتماعی و قدرت رزمندگی، در معادلات پیچیده دیپلماتیك وارد میشود ... هیچ انقلابی بدون بهرهگیری از شرایط مناسب بینالملل، به نتیجه مطلوب دست نیافته است." (پیدایی تا فرجام، ج3، ص416)
در این تحلیل، عنصر اجتماعی، قدرت رزمندگی و بهرهبرداری از شرایط بینالمللی، تكیهگاه سازمان و شورا، برای سرنگونی و جانشینی تعریف شده است. البته در این ارتباط، شرایط بینالمللی به معنای "توافق خارجی"، بود که برای سازمان نقش برجسته و مهمتری پیدا كرد.
بر پایه ملاحظات نظری، اندیشهها و رفتار سازمان مجاهدین قبل و بعد از انقلاب، در ادامه بحث، در یك بستر تاریخی و به صورت اجمالی، بر پایه دادههای موجود در كتاب منتشره شده از سوی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تحت عنوان "سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام 1384-1344" و برخی منابع دیگر، در سه مرحله بررسی خواهد شد. ادامه دارد ...