اشاره:
یادداشت خانم جمشیدی در پاسخ به نقد کتاب پرسمان یاد، بیش از آنکه ناظر بر «نقد یک نقد»
باشد که تا اندازه ای هست، نقد روش شناسی پژوهش در باره جنگ ایران و عراق است که، هم اکنون با رویکردهای متفاوتی در حال
انجام است. با شکل گیری تدریجی سه حوزه مطالعاتی در باره جنگ ایران و عراق، شامل؛ تاریخنگاری نقلی- تحلیلی و مستند، خاطره گویی و خاطره نویسی، همچنین تاریخ
شفاهی فرماندهان و رزمندگان، امروز بیش از گذشته ضرورت دارد تا علاوه بر تبیین و شفاف سازی مرزهای سه
حوزه یاد شده، از «این همانی» خاطره با تاریخ و تاریخ شفاهی، اجتناب و مرزهای آن روشن شود. خانم
جمشیدی با نگاه از بیرون به سه حوزه مطالعاتی یاد شده، بخش مهمی از مبانی و خطوط اصلی نظراتی را که در این زمینه طرح شده است را نقد و بررسی کرده و از این طریق، راه را برای تمهیدات نظری در
این حوزه،تا اندازه ای گشوده است.
براین باور هستم که؛ جنگ امر بزرگ و مخاطره آمیزی است که، موجودیت و هویت جامعه مورد تجاوز را تهدید می کند، ولی این امر بزرگ و خطیر در سایه ظهور «عظمت و بزرگی روح مقاومت فردی و اجتماعی»، حقیر و دربند کشیده می شود. بهمین دلیل در سایه جنگها می توان« حقارت یا عظمت روح یک ملت» را درک کرد. اما بزرگتر و مهم تر از آن حفظ میراث تاریخی و فرهنگی یک جامعه با تاملات نظری در باره «مسئله جنگ» و جلوگیری از تقلیل و این همانی آن با هر موضوع دیگری است که، هم اکنون شاهد آن هستیم. به این اعتبار؛ کار بسیار ارزشمند و کم نظیری از سوی خانم جمشیدی صورت گرفته است که نقد و گفتگو درباره آن، بهترین روش برای سپاسگزاری از زحمات «اندیشه پرور و گفتمان ساز» ایشان است.
- برچسب ها:
کتاب پرسمان یاد، فرانک جمشیدی، نقد کتاب، علیرضا کمری، خاطره پژوهی جنگ، -
اشاره:
کتاب «پرسمان یاد؛ گفتاری در باب خاطرهنگاری و خاطره نویسی جنگ و جبهه/ دفاع مقدس»، حاصل گفتگوی اعضای شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس با جناب آقای علیرضا کمری است که چاپ نخست آن در سال 1394 منتشر شده است. در اولین ملاقات سالجاری، نویسنده محترم، کتاب را به اینجانب اهدا و توصیه کرد برای نقد و معرفی در سایت، حتماً مباحث جلسات اول، دوم، سوم و ششم را مطالعه کنم.
نظر به علاقه ای که برای آشنایی با این مباحث داشته و دارم، متن شش فصل را به همراه موخّره سرکار خانم فرانک جمشیدی که در پایان کتاب قرار گرفته است، مطالعه و نکاتی را یادداشت کردم که بیشتر به ساختار و روش و تا اندازه ای به محتوا مربوط است. امیدوارم مخاطبین محترم در سایت، از پاسخ برادر عزیزم جناب آقای کمری و اعضای محترم شورای خاطره سازمان هنری سوره، برای روشن شدن مباحث طرح شده در کتاب، بهرمند شوند...
ادامه مطلب
- برچسب ها:
نقد کتاب، پرسمان یاد، علیرضا کمری، خاطرات جنگ، -
اشاره:
یادداشت درباره «اگرها در تاریخ»، با این هدف نگارش و منتشر شد که روشن شود «اگرها» نوعی بازی ذهنی و درباره «امکان ها» در تاریخ و با انتقاد از آنچه روی داده است، هستند. حال آنکه تاریخ امر متعیّن شده در زمان و مکان است. استاد علیرضا کمری با رویکرد ادبی- فلسفی به موضوع «اگرها» پرداخته است که فهم آن نیازمند تأمل و مطالعه چند باره متن است. این نوع مباحث گرچه به دلیل مشخصه های آن و مهمتر از آن؛ شیوه تفکر کنونی که بیشتر بدنبال «وضوح و شسته و رفته گی» با اجتناب از «مسئله محوری و دغدغه مندی» است، کمتر مورد اعتناء قرار می گیرد، اما طرح و پیگیری آن، موجب گشایش در افق های مباحث تاریخی و فراروی از «نگرش واقعه محوری» به تاریخ خواهد شد.
سایتنوشتِ تاریخاندیشِ جنگ/ دفاع مقدس، آقای محمد درودیان، با عنوان «سر به سر تاریخ، اگر میشد و یا نمیشد، چه میشد؟!» به تاریخ 26 آذرماه 1394، حاوی نکتههایِ ظریف و باریکی در تاریخاندیشی است. مسئلهی اصلی یادنوشت مذکور، با نظرداشتِ غیرآشکار به رخدادهایِ دوران جنگ/ دفاع مقدس، معطوف این پرسشِ مُقدّر/ مُخیَّل طرح شده است که «اگر فلان واقعه رخ نمیداد، یا به شکل دیگری واقع میشد، چه میشد؟». آنچه اینک زین پس خواهد آمد درنگانهای است بر یادداشت نویسنده با تمرکز بر معنا و مفهوم «اگر» در تاریخ ...
ادامه مطلب
- برچسب ها:
اگر در تاریخ، تاریخ نگاری، علیرضا کمری، -
مقدمه محمد درودیان:
پس از انتشار یاداشت نقدی بر تاریخنگاری جنگ، سروران و برادران عزیز و ارجمند: معین وزیری، مفید، بختیاری و نیازی، هریک بصورت جداگانه در نقد آنچه نوشته شده بود، مطالبی را برای انتشار تهیه و ارسال کردند که در سایت بارگذاری شد. عزیز گرامی جناب آقای کمری نیز با نظر به مجموعه آنچه منتشر شده است، یادداشت زیر را تهیه و ارسال کرده اند. فرصت را مغتنم شمرده، ضمن تشکر از دوستان، از سایر عزیران خواهش می کنم در این زمینه یا سایر موضوعات و مسائل منتشر شده در سایت، نظرات خود را برای انتشار ارسال نمایند. با تشکر
یادداشت علیرضا کمری :
در یادداشت/ سایتنوشت 27 خردادماه 1394، با عنوان «نقدی بر تاریخنگاری جنگ ایران و عراق»، آقای محمد درودیان متذکر نکتههایی شدهاند که از حیث شناختِ شماری از مسائلِ موضوعه و مبنایی تاریخشناسی/ تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، حائز اهمیت مینماید و به همین دلیل نقد و نظر سه تن از فرماندهانِ عالیرتبه و خوشنام جنگ در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را نسبت به مفاد و محتوای آن برانگیخته است. راقم این سطور بنا دارد دربارهی پارهای از مسائل قابل تأمل در نقد یادشده درنگانههایی چند را با مخاطبان و علاقهمندان حوزهی تاریخپویی چنگ ایران و عراق در میان گذارد. یادداشت و قلمگشت آقای درودیان مشتمل بر تمهید آغازین و هفت بندِ پیاپی است.
در تمهید این یادداشت آمده است: «آیا با مطالعهی متون تاریخنگاری جنگ ایران و عراق میتوان به شناخت مناسبی از وقایع و مسائل جنگ دست یافت؟»، در چند سطر بعد نویسنده به این سؤال با این عبارت پاسخ مثبت و البته مشروط دادهاند: «نظر به این که نقطهی عزیمت برای شناخت تاریخ [= رویدادها] با مطالعهی متون تاریخی [= گزارهها و روایتهای رویدادشناسانه] صورت میگیرد که از سویِ مورخین نگاشته شده است، اشاره به چگونگی شکلگیری تاریخنگاری جنگ از سوی ارتش و سپاه، جایگاه تاریخنگاری جنگ و در نتیجه شیوهی تفکر دربارهی وقایع تاریخی جنگ ایران و عراق را تا اندازهای روشن میکند».
1-به نظر میرسد قبل از ورود به بحث ضرروت دارد معنا و دلالت کلمهی تاریخ در اینجا معلوم شود. واژهی تاریخ علی الاغلب در عُرف مطالعاتِ تاریخی مفیدِ سه معناست: زمان، رویداد یا واقعه، گزارش و شرح رویداد یا واقعه. از دو جملهی نقل شده در این تمهید این معنا و مقصود مستفاد میشود که زمان و زمانه و رویدادها یا واقعهها به سبب گزارش و شرح آنها شناخته میشوند ـ و البته اهل تاریخ بر این نظر اتفاق دارند. این بدان معناست که تا رویداد روایت نشود کَانَّه رخ نداده است و آگاهی از واقعه در پرتو آگاهی از شرح ماجرا و روایت رویدادها امکانپذیر میشود. از این رو روایت و گزارش واقعه (تاریخ در معنی متن و نوشته) در قبالِ رخداد عینی و خارجیِ واقعه، بالذاته یک رخداد ثانوی است که این رخداد در قلمرو ذهن و زبان و موقعیت گفتمانی مورخ و گزارشگر رویداد به وقوع ـ وقوع مجدد ـ میپیوندد. با نظرداشتِ این نکته است که میتوان دریافت آگاهی از رخدادها از طریق متون و گزارهها، آگاهی مع الواسطه از وقایع است. این خصوصیت اهمیت وقوع روایت (= تاریخ در معنی متن و اثر) را فراتر از وقوع عینی و خارجی رخداد آشکار میکند. توجه به این مسئله و موضوع بسیار با اهمیت چگونگیِ فهمِ واقعه و گزارش آن را نشان میدهد و درنگ در «تاریخِ تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ ایران و عراق» را فرایاد و پیش چشم میآورد. این نیز دانستنی و گفتنی است که تاریخنگری به معنای نحوهی فهم رخداد و تاریخنگاری در مفهوم گزارش و بروندادِ فهمِ واقعه، به خودی خود یک عرصهی موضوعی و پدیدار تاریخشناختی محسوب میشود. نتیجه آنکه، به سبب/ دلایل مطالعهی گزارهها و متون تاریخشناختی/ تاریخنگارانهی جنگ، و از وَرای نوعِ ادراک و تلقی/ رویکرد و روشِ واقعه پردازان و تاریخنگاران در ریختار روایت و زبان، آگاهی از رخدادها به طور نسبی ـ تقریبی ـ امکانپذیر میشود. با اندکی تأمل میتوان به این لطیفه نیز رسید که حتی آگاهی مخاطب و خوانشگر متن رویدادنوشتهها و تاریخنگاشتهها، در جای خود نوعی وقوع (وقوع سوم واقعه) است که آن نیز در نظام اندیشه و موقعیت گفتمانی مخاطب و خواننده رخ میدهد
2- آنچه در جمله نخستِ مدِّنظر محلِ توجه میتواند بود «شناخت مناسب»
است؛ فی الواقع نمیتوان تعریف روشنی از شناخت مناسب ارائه کرد، زیرا فزون بر
مضایق شناخت تاریخی (بطور عموم)، که اساساً شناختی نسبی، علی العجاله و علی
الاجمال است، تاریخنگری و تاریخنگاری جنگ ایران و عراق (بطور خصوص) گرفتار
محدودیتها، ملاحظات و تنگناهای عدیدهای است که دسترسی به آن را بسیار دشوار و
حتی گاه ناممکن مینمایاند. در عین حال میتوان گفت، لابد، مقصود از شناخت مناسب
در عبارت مذکور، دستیابی به ممکنات و مقدورات فعلی (= اکنونی و عملی) در عرصهی
تاریخ پویی جنگ و ادراک و اظهار یافتههای تاریخشناختی واقعه، آن هم ناظر بر
کردوکار (و کارنامهی) پایکارانِ تاریخاندیشی و تاریخنگاری جنگ در سپاه و ارتش
است.
3- مُقوِّم تشکیک در رَسِش به مطالعات تاریخی مناسب و بایسته، علاوه بر روح حاکم بر کلیّت این یادداشت و سه نقد و نظر پیوسته بر آن، استفاده از کلمهی «مورخین» در سطور یاد شده است. نمیتوان انکار کرد و نادیده انگاشت که در گسترهی تولید دادهها و یافتههای تاریخشناختی، پدیدآورندگان و کوششگرانِ تاریخ پوییِ جنگ در دو نهاد یادشده سعی وافر و بیبدیل از خود نشان دادهاند، هم از این رو آن چه اینک توسعاً از تاریخ جنگ به دست و نظر میآید حاصل اندیشه و عمل دانشوران این دو «نیرو» است؛ مع الوصف جای سؤال و درنگ است که آیا کوشندگان و پایکاران (راویان، گزارشگران، واقعهنگاران، تحلیلکنندگان، و حتی محققان و نگارندگان) جنگ در سپاه و ارتش را میتوان دقیقاً «مورخ» نامید و حاصلِ فعلِ آنان را «تاریخ» برشمرد یا نه. مسئله این است که نقشآفرینان و کنشگران رویداد ـ که خود آنان به مثابه متن و جزئی از کلِّ واقعه، موضوع (ابژه) مطالعهیِ جنگ شناخته میشوند ـ چگونه میتوانند شناسای رویداد باشند و اندیشه و عملِ خود را (در میدان جنگ و پس از آن) مورخانه بازیابی و بازکاوی کنند و در اختیار دیگران قرار دهند و حاصل اظهارات خود را «تاریخ» بنامند و خود را «مورخ» بخوانند. چگونه ممکن است طرف یا طرفین دعوی/ دعوا در مقام داوری و قضا به کردوکار خود نظر کنند و نظر دهند؟ آن چه این مسئله یا شُبه را قویتر میدارد مفاد بند سوم و چهارم، خاصه ششم یادداشت آقای درودیان است. در بند سوم آمده است که «هدف اولیه از تاریخنگاری جنگ در سپاه که در خرداد سال 1360 آغاز شد، مقابله با تحریف بود، چنانکه هم اکنون نیز بر این هدف پافشاری و اصرار میشود ... در هستهی مرکزی چنین برداشتی از مسئله تحریف و ضرورت تاریخنگاری برای مقابله با تحریف، ملاحظات سیاسی وجود داشت ... به این اعتبار اگر شرایط سیاسی کشور به گونهی دیگری بود، تاریخنگاری جنگ یا شکل نمیگرفت و یا این که اهداف دیگری برای آن تعیین میشد ...» در بند چهارم این یادداشت آمده است: «رویکرد اولیهی تاریخنگاری جنگ در ارتش در زمان جنگ و پس از آن تمرکز بر نقش و عملکرد ارتش در جنگ، و تأکید بر وضعیت ارتش پس از پیروزی انقلاب، با هدف تبیین ناتوانی [ارتش] در بازدارندگی عراق در حمله [به ایران] و اشغال سرزمین، بیشتر سیاسی بود ...» آنچه از فحوای این عبارات استنباط میشود این است که سپاه در سال 1360 به دلیل تعریف و تصوری که از واقعیت جنگ نزد خود داشته و بدان معتقد بوده است برای مقابله با تحریف (به انحراف کشاندن و بردنِ) تاریخ جنگ از مسیر واقعی و درست، درگیراگیرِ کشاکشهای سیاسیِ آن ایّام، تاریخنگاری جنگ را پی میگذارد و آغاز میکند. به این مهم توجه باید کرد که آگاهی از فهم و تعریفِ تحریف، بدواً و بنائاً مستلزم شناخت/ معرفت و امکان دسترسی به واقعیت امر (واقعیت تاریخشناختی جنگ) است؛ حال آن که در آن هنگام جنگ در اوان وقوع قرار دارد و ابعاد و زوایای آن، که عمدتاً در مرور سالهای پس از آن به ویژه نحوهی پایان جنگ به وقوع پیوست، بر کسی آشکار نشده و امکان وقوف تاریخی بر آن نامحتمل بوده است. آیا میتوان گفت اهتمام به تاریخ پویی سپاه از جنگ، همزمان با واقعه، فی الواقع شناخت و اعلان مواضعِ سیاسی- دفاعی این نهاد در قبال جنگ، مبتنی بر رویدادنگاری در زمان واقعه بوده است؛ آن چه این حدس و گمان را به صواب نزدیکتر نشان میدهد شکلگیری روایت جنگ و تاریخ پویی این واقعه در «دفتر سیاسی» سپاه پاسداران است که فزون بر اهتمام به روایتگری جنگ به تحلیل و بررسی رویدادهای اجتماعی میپرداخت و نشریه و بولتنهایی در این موضوع فراهم و منتشر میکرد که نزد خوانندگان و گیرندگان آنها محلِ اقبال فراوان واقع میشد.
4- چنین به نظر میرسد که سپاه، به عنوان قرارگاهِ حضور زبدهترین و معتقدترین باورمندان به انقلاب اسلامی و به سبب احساس تعهد و ایفای تکلیف در قبال پاسداری از انقلاب اسلامی و حضور نقشآفرین در جنگ، در مقام ادای حق و اثبات تاریخی کردوکار خود، در جنگ و جبهه و پشت جبهه، از موضع فعّال و حق به جانب به روایت و بازشناسی رویدادها و تاریخنگاری جنگ روی میآورد. حال آن که بهزعم نویسنده یادداشت مذکور، ارتش برای تبیین علل ناتوانی در بازدارندگی در مقابل (= مقابله با) حملهی دشمن از موضعِ انفعال و ردّ اتهام و سپس اثبات عمل خود در جنگ به میدان تاریخنگاری گام میگذارد. با این ملاحظه، از منطوق بند سوم و چهارم، این مفهوم به ذهن متبادر میشود که ورود سپاه و ارتش به تاریخنگاری جنگ، به طور مشترک و دوشادوش، (به منظور جلوگیری از تحریف واقعیات یا تبیین علت ناتوانی در برابر هجوم دشمن و اشغال سرزمین) پیریزی و بنا گردیده و در واقع این نوع رویدادنگاری و تاریخپویی موضعگیرانه و دفاعی، بر مفروضات/ اهداف و مقاصد از پیش تعیین گردیده استوار شده است.
5- بدیهی است این شیوهی نگرش به تاریخ و نگارش آن در عرف مطالعات علمی و آکادمیک محل ایراد و اشکالات متعدد قرار میگیرد و نیازمند نقد و آسیبشناسی جدی و همهجانبه است. در این جا بایسته است دانسته شود اولاً نقد و بازشناسی تجربهی تاریخنگری و تاریخنگاری و تاریخنگاشتههای جنگ در سپاه و ارتش ابداً به معنی نادیده انگاشتن اهمیت و ارزش دادهها و یافتههای تاریخشناختی سپاه و ارتش نیست، زیرا هر نوع مطالعهی تاریخی دربارهی جنگ لامحاله نیازمند و متکی به مطالعه و بازیافت آثار و متونی است که در این دو سازمان در حوزهی تاریخ جنگ تولید شده و یا به صورت اسناد و مدارک ماجرا در آرشیو آنها نگهداری میشود. ثانیاً قابل درنگ است که رسیدن به اندیشهی لزوم مطالعات روشمند و علمی در تاریخ جنگ و نقد و بازیابی تلاشهای انجام شده، در اصل، مرهون تجربهی زیستهی حضور در میدان جنگ و عرصهی اندیشهورزی و نگارش تاریخ پویههای جنگ در سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران است، و گواه حاضر بر این سخن، یادداشت آقای درودیان و پیایند آن، نقد و نظر صریح و متین و جالب توجه امیر مفید، امیر معین وزیری و امیر بختیاری است. اما جان کلام و حاق مطلب در آنچه به اشاره گفته آمد در بند ششم یادداشت آقای درودیان قابل مشاهده است که به نظر نگارندهی این سطور نشانگر فهم شدن تاریخ به ماهوالتاریخ و لزوم اعتنا به «عقل» و «نقد» و داشتن و یا احرازکردن قوهی «تحمّل و آزادگی» در مواجه با فراوردههای تاریخشناختی جنگ در سپاه و ارتش و برقرار کردن رابطه با اهل نظر، به ویژه «عبور از رویکرد تبلیغاتی و توجیهی» در تولید آثار و زمینهسازی برای کم کردن حساسیتهای غیرضرور امنیتی برای «انتشار اسناد» و از همه مهمتر جلب توجه و دعوت دانشوران تاریخ برای مطالعه و نقد و نگارش تاریخ جنگ فراتر از پیشفهمها و تعلقات دو نگاه موجود، از منظر تاریخشناختی مَحض و «نگاه از بیرون به جنگ و تاریخنگاری آن» است. در صورت تحقق این ضرورت و آرزو شاید بتوان افق تاریخنگاری جنگ را با نظرداشتِ معنی وسیع و دقیق «تاریخ» و «مورخ» در چشماندازی بدیع و تجربهای نوین ملاحظه کرد. ایدون باد.
- برچسب ها:
علیرضا کمری، ارتش، سپاه، تحریف، نقدی بر تاریخ نگاری، -
عملیات کربلای چهار چگونه خوانش تاریخی شد؟
علیرضا کمری
در یادنوشت/ یادداشتی که جناب
آقای درودیان به تاریخ 31 خرداد 1394 با عنوان «عملیات کربلای چهار چگونه وارد
تاریخ شد» نوشته و در سایت خود آوردهاند، از باب ایضاح نکتههایی شایان توجه
مینماید که ذیلاً عرض و تقدیم میشود:
1/ در پاراگراف اول نوشتهاند: «روایت جدید از عملیات کربلای چهار براساس پیوستگی مفهوم لو رفتن عملیات با شکست آن و هر دو در نسبت با شهادت غواصانِ دستبسته نمونهی بسیار برجستهای از این گزارهی مشهور است که تاریخ، تاریخ معاصر است ...»
این جمله تا آنجا که به یادم مانده از آنِ بندوتو کروچه است و البته این نظر در اظهارات بسیاری دیگر از عالمانِ علمِ تاریخ ـ که در فضای رسته از تاریخشناسی سنتی تحصّلی، اندیشیده و سخن گفتهاند دیده میشود. از این زمره عبارت مشهور توین بی زبانزد است که گفته است تاریخ همان مورخ است. یا؛ ئی. ایچ. کار در کتاب «تاریخ چیست»، دارد که: ما گذشته را فقط با دیدگان حال میتوانیم مشاهده و درک کنیم. مورخ به عصر خود تعلق دارد و تابع شرایط بقای بشر در زمان خویش است. بالاتر از اینها نظر جان هروارد پلام درباب «مرگ گذشته» قابل اعتناست که در کتابی به همین نام، پنبهیِ پندار دسترسی به واقعهی تاریخی در زمان و شرایط وقوع ـ یعنی بازگشت به گذشته ـ را زده است. این نظریهای است که در آراء اندیشوران تاریخشناس پسامدرن و نگرههای هرمنوتیکی به تاریخ خوب طرح و حلّاجی شده است. در این نگره و رویکرد تاریخشناختی رویداد و شناخت رویداد حاصل موضع و منظر و زمانه و زمینه (موقعیت گفتمانی) مورخ و چگونگی ساخت روایت و کاربرد زبان قلمداد میشود. محض پیگیری، علاقهمندان این بحث را به کتاب «فلسفهی تاریخ» استنفورد و «دانش هرمنوتیک مطالعه تاریخ» ویلهلم دیلتای و «تاریخ و روایت» هایدن وایت ارجاع میدهم.
در همین پاراگراف نخست آمده است: «روایتِ جدید جامعه ... در حالی شکل گرفته است که پس از واقعه و در نقطهی مقابل روایت تاریخی نهادها و مسئولین سیاسی نظامی قرار دارد.» این جمله اندکی نیازمند واکاوی و بازخوانی است. آن چه در جامعه و مشخصاً حضور گستردهی مردمی/ مردمانه تشییع پیکر شهدای غواص روی داد (و کمابیش نمونههایی از این نوع حضور را میتوان در تاریخ معاصر پی گرفت و ملاحظه کرد) بالذاته یک روایت تاریخی/ تاریخشناختی، در مقام و موضع مورخانه ـ نبوده و نیست. بلکه این حضور پرشمار و متراکم را میتوان گونهای و مصداقی از رفتار آیینی و تشرف و مناسک نمادین (و توأم با غلیان احساسات و عواطف) تلقی کرد که از نظام اندیشگانی و معتقدات دینی شیعی و کهنزیستهی مردم، به معنا و مفهومِ استعلایافتهی شهادت و مظلومیت نشأت میگیرد و نظایر دیگر آن را میشود در اعمال زائرانه/ زیارت، راهنوردیهای معنوی و روحانی ـ همچون کاروان راهیان نور، راهپیماییهای ذاکرانه از شهرهای مختلف عراق به کربلا در اربعین حسینی ـ و حضور در مشاهد مشرفه و امثال آن ملاحظه کرد. آن چه در آن مراسم از سوی مردم به ظهور رسید، حضور در یک «تشییع» بود، مع هذا این کلمه از حیث معنا نیازمند توضیح و تفسیر است. باورهایی که این گونه مناسک و مراسم را پدید میآورند و رویدادهایی که بهواسطهی اینگونه باورها و رفتارها به وجود و بروز میرسد موضوعیت مطالعهی تاریخی دارد، که این موضوعیت و قابلیت در رویکرد فرهنگ به تاریخ، «تاریخ فرهنگی» ممکن و میسور میشود. تاریخ به ماهو تاریخ، خاصه در حوزهی تاریخ سیاسی و نظامی، وابسته به زمان و موقعیت و مکان است، حال آن که رفتارهای معنوی و باورهای روحانی چندان تعلقی به زمان و زمین کمّی و عینی و جهان مُلک ندارند. در این خصوص دکتر لیلی عشقی کتاب کمحجم و درخور توجهی دارند با عنوان «زمانی غیر زمانها» که آقای احمد نقیبزاده آن را به فارسی ترجمه کردهاند و تفسیری فراعینی/ مناسکی از انقلاب اسلامی ایران، و آفاق نگاه رزمندگان جبهههای جنگ را به تماشا میگذارد. بنابراین آن چه در فضای ذهنی و عمل عینی مردم در قبال پیوستگی سه مفهوم شهادت، شکست، غواصان دستبسته رخ داده است اولاً در نگرهی مطالعات تاریخشناختی سیاسی نظامی بهدرستی ممکن نیست دیده و تحلیل شود و ثانیاً حاصل خوانش تاریخشناختی فرهنگی اندیشگانی این رخداد «در مقابل روایت تاریخی نهادها و مسئولین سیاسی نظامی» واقع نمیشود، بلکه و شاید این خوانش در عرض و ازای روایت تاریخی نظامی سیاسی، سنجهی دریافت و تلقی مردمی/ مردمانه را در نسبت با آن آشکار کند. مسئلهی مهم در این جا این است که جنگ/ دفاع مقدس را بهمثابهی یک کلان رویداد کثیرالاضلاع و درهم پیچیده از زوایا و خبایای گونهگون و منظرها و موضوعات متنوع چگونه میتوان در مطالعه گرفت، آن سان که بتوان در بازشناخت و بازتولید متنِ اصل، نسخهای برابر با آن، در حد امکان، ارائه کرد. محض اطلاع یادآور میشود به اجمال و اشاره سعی کردهام، شمایی از این آرزو را در کتاب «اثرنشان» نشان دهم. نیز، در این پاراگراف یا بخش، به روایت تاریخی نهادها و مسئولین سیاسی نظامی اشاره شده است، که نگارندهی این سطور، جز پراکندههایی جستهگریخته، نوشتهی درخور صفت تاریخی/ تاریخشناختی راجع به این عملیات تا به حال نیافته و ندیده است.
2/ در بخش سوم آمده است «در این روایت تاریخی، عملیات کربلای چهار به دلیل شکست و تأمین نشدن اهداف سیاسی ـ نظامی بیرون از تاریخ است.» معلوم نیست مقصود نویسنده از «بیرون تاریخ بودن» چیست؟ آیا به این معناست که این رویداد در مطالعات تاریخی دیده نشده است، اگر چنین مقصودی مدّنظر باشد، این جمله با پاراگرف اول ـ که اشاره دارد به روایت تاریخی نهادها و مسئولین سیاسی ـ همخوان نیست.
معالوصف، به دلیل آن که تاریخنگاری جنگ اساساً در ید قدرت نهادها و سازمانهای عامل و مباشر جنگ قرار دارد، بدیهی مینماید که شکست محل اعتنا واقع نشود و این مسئله به نحوهی ادراک نهادها و مؤسسات تاریخی جنگ از تاریخ و قصد و کارکرد مطالعات تاریخی جنگ بازمیگردد. (راجع به این موضوع و مسئله، یعنی محدودیت مطالعات تاریخی جنگ در نهادها و سازمانهای سیاسی و نظامی، در بند شش یادداشت قبلی آقای درودیان نکتهی قابل توجهی وجود دارد.)
میتوان جملهی محل ایراد در این پاراگراف را اینگونه تصحیح کرد و به آن صراحت بخشید که: به دلایل ... عملیات کربلای چهار مورد مطالعه و نقد و بررسی تاریخشناختی/ تاریخی نهادها قرار نگرفته است.
در چند سطر پایینتر ـ اولین پاراگراف ـ آمده است: «در حالی که با ورود غواصان شهید، عملیات کربلای چهار از نقطهی عزیمت نگرش جامعه به مظلومیت شهدا و تأمل بر علت و چگونگی آن وارد تاریخ شد و ...»- آن چه در جامعه رخ داده است یک واکنش و خوانش اجتماعی مردمانه از ماجراست که ربطی به چند و چون پیدا و پنهان سیاسی نظامی ماجرا ندارد. اما همین امر ممکن است اهل تاریخ را به مطالعه و مداقه در جوانب این موضوع برانگیزد، معالوصف تصریح میکنم، واکنش جامعه و حتی سوءاستفادهی سیاسی و تبلیغاتی پیرامون این مراسم، ربط وثیقی به خود واقعه و جوانب تاریخی آن ندارد. اگرچه این حاشیهها گاهی بر متن غلبه مییابند و به آن معنی ثانوی میبخشند. همان گونه که هر ساله با راهپیمایی بیست و دوم بهمن مشاهده میشود، در کنار اصل این حرکت، در حواشی خیابان آزادی شمار متعددی از نهادها موقعیت را مناسب اجرای برنامههای خود مییابند و دستفروشان بسیار از هر دستی، متاع خود را در مسیر اصلی و فرعی این راهپیمایی هوار میزنند، بدیهی است که از موج احساسات معتقدانه و حرکت عظیم اجتماعی هم جریانهای سیاسی، ماهی مقصود خود را صید کنند. اما تاریخ در صورت امکان و مجال، آن جا که در مقام شناخت و نقد، حوادث و رویدادها را به مطالعه میگیرد، حساب هر یک از اینها را جدا از هم و پیوسته به هم در نظر میآورد.
3/ در پاراگراف چهارم، تصریح شده است که: «شکست، شهادت، غواصان دستبسته هر سه موضوع تاریخاند، اما روایت جدید، یعنی اقبال جامعه در مراسم تشییع حاصل پس از واقعه و در برابر روایت رسمی و تاریخی از واقعه است.»
هر نوع روایت و گزارش و خوانشی از رویداد یک منظر و پرسپکتیو از آن را نشان میدهد، در مقام جمع، همهی این روایتها کنار هم واقع میشوند نه مقابل هم، و تصویری شاملتر از موضوع را به نظر میآورند، حتی در جایی که میان این روایتها و خوانشها همخوانی و سازواری وجود نداشته باشد، میشود به تعدد منظرها و موضوعات به عنوان یک پدیدار معرفتشناختی تاریخی هم نگریست. در این جاست که تحلیل انتقادی گفتمان متن میتواند حدود و ثغور دگرشدهها و پنهانگشتهها را به قدر امکان کشف کند و نمایش دهد.
4/ در پاراگراف پنجم آمده است: «اگر بلافاصله پس از اتمام جنگ خبر کشف شهدای دستبستهی غواص منتشر میشد، روایتی که اکنون شکل گرفته ساخته نمیشد، زیرا زمینههای سیاسی اجتماعی آن وجود نداشت.» این سخنی است درست و بجا، زیرا معنای متن و گزارههای تاریخی و معنایابی از واقعه نیز به زمینه و زمانهی خوانش بستگی بسیار دارد؛ به این معنا که جغرافیای فهم در تفسیر و بازخوانی رویداد مؤثر است. با عنایت به طبع و پسند غالبِ ادبی/ اشراقی/ متافیزیکی در فرهنگ ایرانی؛ گذر زمان به سود تبدیل واقع به واقعه و تاریخ به خاطره عمل میکند؛ اشیاء و اثاث البیت زندگیِ چند دههی پیش اکنون به یادنشان و یادگاری و خاطره بدل شدهاند و کارکرد آنها تماشا و یادآوری است؛ یعنی این اشیا از دلالت و کارکرد اولیه به کارکرد ثانوی تغییر معنا یافته/ داده شدهاند. چنین است که خاطرات جنگ و بازنمودههای خاطرات جنگ با میل بر روایت اشراقی واقعه از تمنیات زمینی و تعلقات زمانی میگریزند. و این یاد و یادستانها و مناسک یاد البته در جهت بقای خاطرهی جمعی و هویت ملی و تداوم اندیشه و فرهنگ نسلها میتواند چونان سرمایهای غنی و گرانقدر عمل کند و به کار آید و در تلاطم و توالی ماجراهای گوناگون زمانه، حافظهی جمعی را در صیانت و نگاهداشت واقعهها یاری رساند.
- برچسب ها:
کربلای چهار، تاریخ نگاری، روایت، علیرضا کمری، مورخ، -
در آستانه سفر چهارم
علیرضا کمری
هست ما آن است که ما را از آن آگاهی است و از آن خبر است (کیمیای سعادت/ ابوحامد غزّالی)
آقای محمد درودیان در «یکصدمین مطلب برای وبلاگ» شخصیشان یادداشتی را در ده بند به قلم آوردهاند که با توجه به سیر و سابقهی وی در روایتگری جنگ و جایگاهی که در حوزهی مطالعات تاریخی (نظامی سیاسی) جنگ دارند درخور اهمیت بسزاست؛ آن چنان که میتوان استنباط کرد و محتمل دانست راوی خوشنام جنگ، در آستانهی مرتبتی دیگر از معرفت (شناخت) این واقعه و روایت آن قرار گرفته است. در ده بند این یادنوشت رگههایی روشن از محاکات نویسنده با خود (اندیشیدن با صدای بلند) و اعترافات صریح و صادقانه، معرض مخاطب به چشم میآید و شنیده میشود که در نوشتهها و اظهارات پیشین او سابقه ندارد ـ یا دیده نمیشود. و من از این «وقت و حالِ» نویافتهی روایتگر جنگ به قرار گرفتن در آستانهی سفر چهارم تعبیر کردهام. بایسته است اشارهوار به سه سفرِ تاکنون طی کردهی او بپردازم تا معلوم شود چگونه ممکن است راوی جنگ به آستانهی سفر چهارم گام گذاشته باشد.
در سفر اول راوی جنگ در متن واقعه (مناطق عملیاتی) حضور مییابد، اما این رفتن به دل حادثهها نه برای رزم و رویارویی با دشمن و همنفسی با رزمندگان و همآمیختگی با آنهاست، بلکه مقصود همراهی با فرماندهان و روایت جنگ از زاویهی دید و کرد و کار آنها در زمان و مکان رویدادها و پس از آن است. گنجینهای که اکنون در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران فراهم آمده، اساساً حاصل کار اینگونه روایت از جنگ و راویان آن دوران است. خاصه، پس از خاتمهی جنگ عمدهی تلاش این مرکز به گزارش/ روایت رویداد در قالبها و شگردهای متنوع معطوف شد، که مجموعهی مرجع روزشمار جنگ ایران و عراق از زمرهی اینگونه تلاشها محسوب میشود.
سفر دوم راوی جنگ به بازنمایی و گزارش رویداد، برپایهی فرایافتههای سفر اول تمرکز دارد. در سفر اول، روایت به معنی حضور در متن واقعه و ثبت آن بر مبنای مشهودات و مسموعات و حاصل پرسشهای روایتگر است و در سفر دوم، روایت به معنی بازسازی واقعه در قالبهای متنوع روایت تاریخی و مهمتر از آن، تولید دادههای تاریخشناختی است.
اما سفر سوم، که رهروانی اندکشمار دارد، حاصل برآمدن و عبورکردن از گزارش واقعه و چند و چون عملیاتها و رخدادها و ورود به وادی تحلیل و تفسیر آنهاست. مشاهدهی آثار نوشته و منتشرشده در قلمرو نقد و بررسی و تحلیل سیاسی نظامی و استراتژیک جنگ، نشاندهندهی حضور پردوام و نقش برجسته و، شاید بتوان گفت، پیشگامی درودیان در این عرصه است. مُشخصاً مُجلدات پنجگانهی نقد و بررسی جنگ ایران و عراق (مشتمل بر 1/ پرسشهای اساسی، 2/ اجتنابناپذیری جنگ، 3/ علل تداوم جنگ، 4/ روند پایان جنگ، 5/ گزینههای راهبردی، و کتاب تازه انتشاریافتهی "جنگ ایران و عراق؛ مسائل و موضوعات"، گواه این ماجرا و رهاورد او در این سفر است و البته ارجاع و استناد اغلب نویسندگان و محققان به این کتابها، حاکی از اعتبار و اهمیت آنهاست. در همهی این آثار و تکاپوهای دیگرِ راوی که در مقالهها و مصاحبههای او ملاحظه میشود، جنگ پدیدهای ماهیتاً سیاسی نظامی، استراتژیک به نظر میرسد که مسائل و موضوعات آن از طریق واکاوی و نقد عقلانی و طرح پرسشهای متعدد، شناسایی میشود. از این نظر شاید بتوان درودیان را مسئلهمندترین یا مسئلهیابترین پژوهشگر/ پرسشگر جنگ برشمرد؛ آن چنان که دمی از دام سؤالات خود فارغالبال نیست. گفتنی است، در سفر سوم، بررسیهای وی از گفتمان جنگ، عمدتاً از دید آموزههای کلاوزویتس تأثیر پذیرفته، بلکه این آموزهها در جهتدهی به آرای ایشان تأثیر تام و تمام داشته است. مبتنی بر این آموزه، جنگ موضوع (ابژه) و مسئلهای است که محقق در مقام استعلا و نقد عقل آن را میکاود و دربارهی آن نظر میدهد.
اما وقتی پرسش از جنگ به پرسش از پرسنده بازگشت میکند، به این معناست که راوی در این مرحله، در تداوم سفر سوم از پدیدار عینی، خارجی جنگ، از منظر سیاسی و نظامی و استراتژیک به «خود»ش بازگشته است و سؤال او متوجه درک و دریافت و نسبت خود او با جنگ و، مهمتر از آن، فهم جنگ با نظرداشت دستیابی به «حقایق و واقعیات جنگ» است. رسیدن به این مرحله؛ یعنی بازگشت از جهان عینی و خارجی و احساس استعلای عقلانی بر آن، به جهان وجود خود، با علایمی از حیرت و شک رونمایی میشود.
علایم آشکاری که در اظهارات درودیان بهویژه در بند 5 و 6 و 10 دیده میشود، اعتراف صادقانهای است که مواجههی عقل و قلب را در ساحت شناخت «حقایق و واقعیات جنگ ...، انگیزهی رزمندگان و سلوک معنوی آنها و نگاه و تعریف امام (ره) به جنگ» نشان میدهد. جرأت و جسارت راوی و ناقد «تاریخ سیاسی نظامی استراتژیک جنگ» و رویآوری وی به «شیوهی تفکر حیات انسانی ـ اجتماعی جامعهی ایران» و اشارهاش به «تاریخ فرهنگی جنگ»، نشانههای عبور راوی از نگرش به جنگ، «بهعنوان یک مسئلهی تاریخی»، به هستهی درونی و جانمایهی این رویداد و جهان ذهن و زبان امام و رزمندگان و شناخت پدیدار دفاع مقدس، بهمثابهی رخدادی بالذاته تاریخی فرهنگی است.
- برچسب ها:
روایت جنگ، علیرضا کمری، -
مطالب مرتبط:
+ یکصدمین ... ؟!!
-
1) در مقاله نخست، آقای دکتر اردستانی به شناسایی طبقات راویان دفتر سیاسی جنگ پرداخته و نکات ارزندهای را بازگو، بلکه برملا کردهاند که جادارد در حد یک مقالهی مستقل و مستوفا به آن بپردازند. ایشان ذیل عنوان «پژوهشهای تألیفی و پژوهشهای شفاهی»، زوایای دیگری از ذهنیت خود را دربارهی تاریخ شفاهی به قلم آوردهاند که حاکی از بیدقتی در نوشتن و ادای مقصود (سهوالقلم)، یا برداشت نارسا از تاریخ شفاهی است. از جمله تصریح دارند به اینکه «تاریخ شفاهی به کسانی که بر موضوع در حد و نقش خود احاطه دارند، اما قدرت نویسندگی ندارند این امکان را میدهد که ابعاد دفاع مقدس را بشکافند و چرایی و چیستی موضوعات، نکات فنی، روحی، عاطفی، جزئیات، کلیات و روند و نتایج امور و موضوعات دیگر را بیان کنند»، این تلقی از کاربرد و کارکرد تاریخ شفاهی، تا حدودی درست است، اما میان مرجع روایت و مورخ در اینجا اختلاط و التباس روی داده است. زیرا صِرف در اختیار داشتن اطلاعات حضوری از جنگ (آنگونه که فرماندهان به آن آراستهاند)، دلیل بر توانایی و دانایی آنان به مفهوم درست تاریخ و نگاه تاریخ شناختی به جنگ نیست. کسی که میتواند این اطلاعات را استخراج و تبدیل به متن تاریخی کند. مورخ است، نه مرجع روایت و صاحبخاطره. به عبارت روشنتر، میتوان گفت اگر فرماندهان جنگ با یکدیگر ساعتها گفتوگو کنند، اما در میان آنان مورخ پُرسا و پرسشگرِ مورخ وجود نداشته باشد؛ و فرایند پرسش و پاسخ در پیدایی متن گفتوگو (مصاحبه) به ظهور نرسد و نشان داده نشود، تاریخ شفاهی رخ نداده است. این ایرادی است که بر مقاله دوم (!) با عنوان «تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس»، کاملاً مشهود و وارد است.
2) در بخش دوم مقالهی اول، مانند بخش نخست مقاله، با سطحبندی و پیشینهشناسی چهارگانه فرماندهان جنگ و شرح مختصری از ویژگیهای فکری و رفتاری آنان مواجه میشویم که حائز اهمیت است و نقل همه آنها موجب اطاله کلام میشود، اما ذکر پارهای از نظرداشتهای نویسنده خالی از فایده نیست؛ از آن جمله:
«آقای دکتر محسن رضایی نیز به عنوان صاحب اصلی جنگ و کسی که ... بیش از همه در معرض نقدها و اهانتها و تهمتهای پس از جنگ میباشد...» (امیدوارم آقای دکتر حسین اردستانی به چرایی و چگونگی نقدها و تهمتها و اهانتها به آقای رضایی در یک مقاله بپردازند و آنها را پاسخ دهند و ضمناً مقصودشان را از معنای صاحب اصلی جنگ توضیح دهند. البته نمیتوان انکار کرد و نادیده انگاشت که آقای محسن رضایی شخصیت شاخص بسیار گرانقدر، نقشآفرین و فرمانده بزرگ جنگ/ دفاع مقدس بودهاند، اما کاربرد تعبیر «صاحب اصلی جنگ» نشانگر گرایش مبالغهآمیز، بلکه غالیانه است که با روح و اندیشه تاریخپژوهی و تاریخنگاری منافات دارد).
سطح اول: طراحی و تصمیمگیری؛ قرارگاه خاتم و مرکزی، در این سطح «محسن رضایی، سیدرحیم صفوی، غلامعلی رشید، علی شمخانی، محسن رفیقدوست ایفای نقش کردهاند که جعبهی سیاه جنگ را در این سطح ـ با تأکید ـ به خصوص در ذهن محسن رضایی میتوان جست و جو کرد» (ص 9). (گفتنی است جنگ، نه جعبهی سیاه دارد، نه سفید. وانگهی جعبهی سیاه از آنِ هواپیمای سقوط کرده است، نه به مقصد رسیده. این تعابیر، ناساز و نارواست، کما اینکه تاریخ، ـ به خلاف آنچه بعضاً در گفتهها و نوشتهها اظهار میشود ـ زبالهدان ندارد.)
سطح دوم: عملیاتی، قرارگاههای کربلا، نجف، قدس، نوح و قرارگاههای تاکتیکی. «در سطح دوم، عزیزجعفری، احمد غلامپور، حسین علایی، مصطفی ایزدی، عباس مقباح، غلامحسین بشردوست، نوراله شوشتری و محمدباقر ذوالقدر قرار دارند.» (ص 14).
سطح سوم: سطح تاکتیکی، قرارگاههای لشکری. «فرماندهان لشکرهای سپاه پاسداران... [از جمله] مرتضی قربانی». (ص 17).
سطح چهارم: صحنهی نبرد، قرارگاههای گردانی و نقشهای گروهانی و دسته.
«غلامعلی رشید» دایرهالعمارف جنگ است.(ص 12) رحیم صفوی و رشید، ملجاء و گوش شنوای فرماندهان بودند و در این میان رشید بیشتر. مواجههی فرماندهان با محسن رضایی رسمیتر بود، زیرا پرستیژ جدی و خودمانینشدن رضایی باعث میشد که فرماندهان یگانها دهان و زبان خود را گوش رشید و سپس رحیم بگذارند(!) (ص 13).
«غلامعلی رشید، تاریخنگار و تجربهنگار هم بود... به نظر نگارنده، پس از رضایی، جعبه سیاه جنگ تحمیلی، دفاتر نوشتهشدهی رشید میباشد.» (ص 13).
«شمخانی، که برخلاف ماهیت طبقاتی خویش از طبقه مرفه در درون عشایر عرب وارد مبارزه و انقلاب و جنگ شد، از نادر فرماندهانی است که نوآور و عاشق حرف نو و غیرکلیشهای و ابتکار و ابداع در فکر، سخن، روش و فرماندهی است». (ص 13)
«عزیز جعفری، تأثیرگذارترین فرمانده سطح میانی است... که در میان فرماندهان جنگ، برخورد عقلی با طرحها و تصمیمگیریها و غلبه بر احساس در میدان جنگ، جزء ویژگیهای عزیز جعفری است. جعفری، شمخانی، رشید را میتوان در جرگهی فرماندهان عقلگرای جنگ بهشمار آورد.» (ص 14)
در این مقاله، نکتهها و ظرایف و لطایفی از این دستکم نیست و بسط و توضیح مطالبِ به اشاره گفتهشده در آن میتواند مقدمه و مدخلنامهای برای تاریخ شفاهی فرماندهی و فرماندهان یا تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان یا تاریخ شفاهی جنگ باشد.
3) اما بنگریم به مقاله (!) دوم نگین ایران با عنوان «تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس». ذیل عنوان مقاله که فیالواقع مکتوبشدهی یک گفتوگوی جمعی است، نام آقای دکتر حسین اردستانی دیده میشود. آقای اردستانی در آغاز مطلب به سیاق چکیدهنویسی بر مقالههای علمی پژوهشی، مجدداً از آقای رضایی با عنوان صاحب اصلی جنگ یاد کرده و افزودهاند که «از سال 1388 تاکنون، 66 جلسهی تاریخ شفاهی ایشان ثبت و ضبط شده است» و متن چاپشده در نگین «ماحصل گفتوگوی دکتر اردستانی و چند تن از فرماندهان سپاه با دکتر محسن رضایی در تاریخ هشتم خرداد 1391 است». با اندکی تأمل در همین چکیده و صفحهی نخست و عنوان برنهاده بر متن، میتوان به ایراد چند اشکال پرداخت: (شایان ذکر است که عنوان، تماشاگاه جان هر متن و نشانگر زاویهی دید و دقت پدیدآورندهی آن است).
1/ آقای محسن رضایی «در دوران دفاع مقدس» و فرماندهی بر این نهاد دکتر نبودهاند. بنابراین، به فرض صحت مابقی این عنوان، واژه دکتر در اینجا زاید است.
2/ تاریخ شفاهی دکتر یا آقای محسن رضایی... به این معناست که شخص آقای رضایی (ابژه) موضوعِ مطالعاتی تاریخ شناختی بوده و مـآلاً مصاحبه با ایشان بدین منظور انجام شده یا میشود. پیشتر اشاره کردم تاریخ شفاهی میتواند شخص ـ البته اشخاص شاخص مثل آقای رضایی ـ را موضوع متن و محتوا در نظر آورد.
3/ معلوم نیست متن چاپ شده در این گفتوگو آیا نمونه یا جلسهای از 66 جلسهی برگزار شده با آقای رضایی است یا جدای از آنها. (در متن مشخص میشود که گفتوگوی چاپ شده یکی از همان جلسات 66گانه است که تا اکنونِ نوشت و انتشار نگین 64 برگزار شده است).
4/ در جملهی «متن پیش رو ماحصل...» واژهی ماحصل تردید افکن و شبههناک است. ماحصل در اینجا به چه معناست؛ آیا متن گفتوگو تنظیم و تنقیح شده یا کوتاه گردیده است، یا ماحصل به معنای نتیجه و سرانجام به کار رفته است. واژهای که در این عبارت بایسته درج بوده است «عین» است و نه ماحصل، و اگر عین گفتوگو به سبب اصلاحات محتوایی و زبانی از سوی ویراستار تغییر و تبدیل و کاست و افزودی یافته است باید به آن تصریح شود.
متن پس از چکیده، مقدمهای دارد به قلم آقای دکتر اردستانی؛ محتوی معرفی و نقش آقای رضایی و جمعبندی جلسهی قبل گفتوگو با ایشان و دیگر شرکتکنندگان (فرماندهان). آغازکنندهی گفتوگو نیز آقای اردستانی است که در مقام پرسشگر ده سوال را ابتدای جلسه طرح کرده و به بحث گذاشته است، شرکتکنندگان این گفتوشنود جمعی آقایان شمخانی، غلامپور، مسعود انصاری، علایی، غلامعلی رشید، محسن نوذریان هستند و آقای محسن رضایی نقش مرکزی در اجرا و انجام این مصاحبه دارند.
4) موضوع بحث عمدتاً متمرکز بر مقاومت و تثبیت در برابر ارتش عراق پس از ماههای نخست جنگ و ماجرای هویزه و شهامت حسین علمالهدی و بررسی شیوههای مقابله با ارتش عراق در همان اوان و نقد و بررسی عملیات نامنظم و کلاسیک است. با رعایت معیارهای گفتوگو بر شیوه تاریخ شفاهی، این مصاحبهی جمعی را ـ بهرغم ارزش محتوایی دادههای مندرج در آن ـ نمیتوان تاریخ شفاهی نامید و بهتر و مناسبتر است از آن با عنوان «گفتوگوی شماری از فرماندهان سپاه پاسداران با آقای محسن رضایی درباره عملیات آزادسازی مناطق اشغالی، توقف و تثبیت دشمن، عملیات نصر و عملیات محدود در محور سوسنگرد و هویت و شهادت حسین علمالهدی» نام برده شود.
5) آقای محسن رضایی در این گفتوگوی جمعی نقش محوری و میانداری دارند و آقای اردستانی در سراسر این گفتوگو غایبِ حاضرند! و گویی نقش یک ناظر خاموش و تماشاگر را بر عهده گرفتهاند. در یک جا سردار رشید به طرح نشدن سؤالها و محور موضوعات ـ قبل از برگزاری جلسات گفتوگو ـ اشکال کرده که این ایراد وارد است. مطالعهی آغاز تا پایان این گفتوشنود گروهی و بینظم و نسق، برای خوانشگری که در متن ماجراها حضور نداشته است چندان سودمند و بلکه مفهوم نیست، زیرا این جلسهی گفتوگو نه درست مدیریت شده، نه بر نظام پرسشگری و پاسخیابی به شیوهی تاریخ شفاهی شکل گرفته است، گویی اصلاً خواننده و مخاطب در آن فراموش شده باشد. اگر 66 جلسهای که در این گفتماگفتهای گروهی تاکنون برگزار شده بر این منهج فراهم شده باشد، فقط در صورت تألیف و تدوین یا ساماندهی و بازسازی محتوا و متن فراهمآمده در یک پیکره منسجم و مفهوم میتوان از آن بهره برد و آن را یک اثر دست اول برای پژوهشهای بعدی محسوب کرد.
6) امیدوارم گویاسازی و تدوین این مجموعه جلسات بتواند تاریخپایهای برای تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان پیریزی کند. اطاله کلام در این قلمگشت مانع از آن است که بتوان با فراغبال به مواردی پراخت فزون بر آنچه در این گفتوگو و دیگر مصاحبهها و گفتوگوهای مندرج در نگین 46 آمده است. گفته و ناگفته پیداست که آگاهی به چند و چون بایستها و نابایستهای تاریخ شفاهی جنگ مستلزم نقد کارهای انجامشده و، مهمتر از آن، تحمل رأی و نظرداشت کسانی است که حسب تجربه و دانش و علاقهمندی و اعتقاد به هشتسال جنگ/ دفاع مقدس، به آن چونان رخدادی شایستهی تحقیق و بایستهی بررسی علمی مینگرند و آن را تجربهای گرانبار و تاریخی برای اکنون و آیندهی ایران و انقلاب اسلامی میدانند.
پایان